جمعه, 28 ارديبهشت 1403

cloop

telegram

aparat instagram

A+ A A-

پيشينه هاى درخشان قم

آشنايى با موقعيت جغرافيايى و اقليمى و سوابق تاريخى هر سرزمين گرچه به جاى خود ارزشمند و مفيد بوده و بر اطلاعات عمومى انسان مى افزايد, ولى در اين ميان شناخت بعضى از سرزمينها و شهرها به خاطر نقش اساسى آنها در يك فرهنگ و ايدئولوژى به عنوان يك مركز فرهنگى, دينى از ارزش و ضرورت مضاعفى برخوردار است.

سرزمين مقدس قم از اواخر قرن اول هجرى تا زمان حاضر يكى از مراكز مهم نشر و ترويج معارف اسلامى و احياگر مظاهر فرهنگ غنى دينى در عالم اسلام بوده و چون خورشيدى فروزان درخشيده و جاودانگى اين مكتب حياتبخش را پاسدارى نموده است; به همين جهت آشنايى با پيشينه هاى درخشان اين سرزمين پاك, ريشه در اعتقادات دينى هر مسلمان متعهد دارد. بخش اول اين مجموعه به بيان پيشينه هاى تاريخى, سياسى, فرهنگى, مذهبى شهر مقدس قم اختصاص دارد كه پيرامون هر كدام از آنها بطور فشرده بحث مى شود.

پيشينه تاريخى
بعضى قائل به قدمت شهر قم بوده و آن را از بلاد باستانى دانسته اند و به شواهد و قرائنى هم استدلال نموده اند از قبيل ذكر ((زعفران قمى)) در كتابى كه مربوط به عصر ساسانيان است و آمدن نام قم در شاهنامه فردوسى ضمن بيان حوادث سال 23 هـ.ق و اينكه قم و ساوه به دست ((تهمورث پيشدادى)) بنا نهاده شده است.

ولى اين شواهد و قرائن مدعا را ثابت نمى كند براى اين كه موقعيت جغرافيايى و طبيعى سرزمين قم در عصر ساسانيان براى بناى شهرى در آن جا مساعد نبوده است و ساخت چنين شهرى بدست تهمورث از افسانه هاى باستانى است كه هيچ ارزش تاريخى ندارد. و ذكر نام قم در شاهنامه دليل بر اين نمى شود كه در سال 23 هـ.ق هم آن سرزمين به همين نام بوده براى اينكه فردوسى در اشعار خود نام محل فتوحات را به اسامى معروف زمان خودش معرفى كرده است نه به اسامى زمان خود فتوحات و در اسناد تاريخى و گزارش فتوحات ايران به خليفه مسلمين از سرزمين قم به عنوان(شق ثيمره) نام برده اند.

بنابراين شهر قم هم, مانند شهر نجف و كربلا و مشهد مقدس از شهرهاى نوظهور اسلامى است كه موجبات موجوديت آن را بايد در جهات مذهبى, سياسى جستجو كرد. (گنجينه آثار قم, عباس فيض, ج 1, ص 70)

هجرت خاندان اشعرى به قم
قم از بناهاى اسلامى است كه با ورود اعراب اشعرى(اين قبيله در آغاز بعثت رسول خدا(ص) از يمن به مدينه هجرت كردند و به آن حضرت ايمان آوردند و بزرگ آنها ((مالك بن عامر بن هانى)) است كه در جنگ قادسيه از خود رشادتها نشان داد و ايشان جد عبد الله و احوص مى باشد كه آن دو از بنيانگذاران شهر قم به عنوان پايگاه شيعه بودند.گنجينه آثار قم, ص 137) به اين سرزمين و سكونت در آن و ساختن به اين سرزمين و سكونت در آن و ساختن خانه ها و پيوستن حصارهاى موجود به هم, در سال 83هـ.ق (معجم البلدان, ج 4, ص 397) موجوديت يافت و نام قم بر آن نهاده شد.

در اين جا لازم است در خصوص مهاجرت اعراب اشعرى به اين سرزمين توضيح بيشترى داده شود:

((خاندان اشعرى)) به خاطر ناسازگارى با ((حجاج)) حاكم كوفه و كشته شدن يكى از افراد برجسته آن خانواده و احساس نا امنى, جلاء وطن نمودند و به سوى ايران حركت كردند; در مسير حركت خود به نهاوند رسيدند و عده اى از آنها در اثر ابتلاى به وبا از دنيا رفتند, به همين جهت از آنجا حركت كردند و به تدريج راهپيمايى نموده تا به سرزمين قم رسيدند.

اين كه علت آمدن آنها به قم چه بود مطلبى است كه بايد آن را در فتوحات جد ايشان ((مالك)) در نبرد قادسيه جستجو كرد:

مالك بعد از فتح فراهان و تفرش و آشتيان و ساوه, با قوم ديلم كه دست به چپاول اموال و تجاوز به نواميس ساكنين آن نواحى گشوده بودند وارد نبرد شد و آنها را ريشه كن و نابود كرده و نواميس به اسارت برده شده را آزاد كرد. مردم آن سامان كه خود را آزاد شده مالك مى دانستند از اين حادثه هميشه خاطر ه شيرينى داشتند.

قبيله اشعرى هم كه با نام اين ديار آشنا بودند, براى پيدا كردن مرتع و چراگاه احشام راهى اين سرزمين شدند وقتى كه به تقرود از نواحى ساوه رسيدند احوص آنجا را سرزمينى سر سبز و مناسب براى احشام خود يافت و در فكر توطن در آنجا برآمد.

منزلگاه اعراب در دامنه كوه يزدان (ميانه تقرود و قم) بود. به همين جهت به تدريج خبر ورود خاندان اشعرى به يزدان پايدار (يزدان فاذار) رييس زردتشتيان رسيد.

او از ورود آنان بسيار خرسند شد و تصميم گرفت براى حفظ حمايت سرزمين خويش از حمله ديلمان آنها را در سرزمين قم منزل و ماوى دهد, كه سركوبى قوم چپاولگر ديلم ((در حمله مجدد آنان به آن مناطق)), به دست احوص و همراهانش او را بر اين امرمصمم تر نمود و با شنيدن خبر پيروزى شخصا" به استبقال احوص شتافت و به عنوان تقدير و تشويق بر سر او درهم و زعفران ريخت و قوم او را در ميان چند حصارمعروف آن زمان جاى داد و آنها چادرهاى خويش را در فواصل حصارها برپا كرده و بـراى عبدالله (برادر احوص) مسجدى جهت اقامه نماز و بيان مقررات نورانى اسلام بنا كردند و آنچنان زردتشتيان با مسلمانان صميمت و محبت يافتند كه با هم عهدنامه برادرى و مواسات و پيمان دفاعى امضاء نمودند.

بدين سان اعراب مسلمان, روز به روز محل سكونت خود را وسعت داده و خانه ها و مزارع بسيارى را خريدارى كردند و حصارهاى جداى از هم به واسطه ساخته شـــدن خانه هاى نوبنياد, به هم متصل شدند و شهرى يكپارچه بوجود آمد و اولين مسجد در آن شهر بنا نهاده شد.

پيمان ياد شده تا آخر عمر يزدان قاذار بخوبى اجرا مى شد و دو قوم زردتشت و مسلمان با هم زندگى مسالمت آميزى داشتند; ولى پس از او فرزندانش با ديدن حشمت و ثروت روزافزون مسلمانان و خانه هاى وسيع و مجلل آنان, خود را در برابر آنها ذليل و خوار ديده و در انديشه ناسازگارى برآمدند و بنا را بر پيمان شكنى گذاشتند و از عبدالله و احوص, ((بزرگان خاندان اشعرى)) مصرانه خواستند كه با قوم خود از آن سرزمين بيرون روند.

عبد الله و احوص آنها را پند و اندرز فراوان داده و آنها را دعوت به پايبندى به عهد و پيمان برادرى نمودند و از عواقب سوء عهد شكنى بر حذر داشتند, ولى قوى زردتشت همچنان برخواسته خود پافشارى مى كردند و تا چهاردهم سال نو به خاندان اشعرى مهلت دادند تا هرچه دارند بفروشند و از آن ديار بروند.

در اين فاصله زمانى احوص بعد از مشورت با بزرگان قبيله, تصميم گرفت شب چهارشنبه آخر سال, آن ديار را از شر سران زردتشت و بزرگان حصارهاى چهلگانه, پاك نمايد و راه را براى گرويدن مردم پاك سرشت آن سامان به اسلام بگشايد.

لذا چهل نفر را مامور ساخت كه در چنين شبى در هنگامه جشن و شادمانى و ميگسارى زردتشتيان, خود را به حصارها رسانده و خدايان حصارها را نابود نمايند.

اين نقشه به خوبى اجرا شد و سران فتنه انگيز زردتشتيان آن شهر از ميان برداشته شدند و دژهاى كفر و لجاجت فرو ريخت و مردم آن منطقه با احساس آزادى, گروه گروه به اسلام گرويدند و آتشكده ها يكى پس از ديگرى خاموش و به مساجد تبديل شدند و بدين سان مردم مسلمان به رهبرى احوص و عبد الله اشعرى بر اين منطقه سرورى يافتند, و شiر قم به عنوان شهرى امامى مذهب به وجود آمد, و مكتب فقه شيعه امامى به دست ((عبدالله بن سعد)) و پسران او اين شهر بنا نهاده شد و به مرور زمان قم به عنوان شهرى (پيرو فقه اهل(ع) ) همچون ستاره اى درخشان بر آسمان عالم اسلام درخشيدن گرفت.

و به تدريخ اين شهر ماوى و مامن پيروان امامت و ولايت شد كه تعداد شيعيان مهاجر آن به 6000 نفر مى رسيد و شهر آنچنان توسعه يافت كه با روى حصارش از ده هزار گام فراتر رفت و نام اين شهر مقدس را ((قم)) نهادند.(تاريخ قديم قم,نوشته حسن بن حسن قمى, ص 245 - 257)

پيشينه فرهنگى, سياسى قم
مردم قم چنان اهميت و عظمت يافتند كه گويى در كشور نيمه مستقل كوچكى در ((قلب دارالاسلام)) زندگى مى كردند, چنانچه از آغاز ظهور خلفاى عباسى در سال 132 هـ.ق تا اواخر دوره خلافت هارون از دادن خراج به حكومت وقت خوددارى مى كردند و هيچ يك از خلفا توان و جرات مقابله با آنان را نداشتند.

در زمان هارون عباسى كه فرمانروايى اسلامى, حد اكثر توسعه را يافت و در سال 184 هـ.ق هارون تصميم گرفت صحابه و دوستداران اهل بيت(ع) را تحت فشار قرار دهد و قم اين كانون ضد ظلم و ستم را سركوب نمايد.

لذا هارون ((عبدالله بن كوشيد قمى)) را به حكومت اصفهان (كه قم از توابع آن بود) گماشت تا ماليات پنجاه و چند ساله قم را وصول نمايد.

او هم برادر خود ((عاصم)) را عامل قم قرار داد, عاصم پس از شكنجه و اذيت و آزار مردم حتى يكدرهم از ماليات معوقه را هم وصول نكرد ولى همچنان برفشار خود افزود تا اينكه عده اى از اهالى و بزرگان شهر زبان به شفاعت گشودند ولى به نتيجه نرسيدند.

بعد از بى نتيجه بودن اين وساطتها ((عاصم)) به دست غده اى, از جان گذشته به هلاكت رسيد.

همين حادثه باعث عزل عبد الله ازحكومت اصفهان شد ولى عبد الله به دارالخلافه شتافت و با پرداخت يك ميليون درهم خواستار بازگشت به سمت قبلى خود شد, به شرط اينكه قم از تابعيت اصفهان خارج شود. سرانجام با توضيحات قانع كننده او و بيانات ((حمزه بن اليسع)) - از بزرگان قم - و عهده دار شدن خراج شهر, هارون استقلال شهر قم را پذيرفت و بدين سان اين شهر استقلال سياسى يافت و پس از تعيين حدود آن, مسجد جامع با منبرى براى امام جمعه (كه نشانه استقلال هر ناحيه بود) در آن ساخته شد.(گنجينه آثار قم, نوشته عباس فيض, ج 1, ص 154) هنگام استقلال در اين سرزمين دو شهر وجود داشت يكى شهر جديد اسلامى به نام ((قم)) و ديگرى شهر زردتشتيان به نام ((كميدان)) كه عمال حكومتى و زندان شهر در آنجا بودند چرا كه اهل قم عمال حكومت را به شهر خود راه نمى دادند.

مبارزه بى امان مردم قم با ستمگران
مردم قم با حاكمان ستمگر زمان خود هميشه سر ناسازگارى داشتند,و در زمانهاى مناسب در برابر آنان دست به شورش و انقلاب مى زدند و از پرداخت ماليات و حمايت اقتصادى حكومت مركزى خوددارى مى كردند. بعد از شهادت حضرت امام رضا عليه السلام در سال 203هـ.ق و پى بردن مردم قم به جنايت مامون و دستگاه خلافت, به عنوان اعتراض به اين فاجعه عظيم و اعلان حمايت از حريم مقدس ولايت و امامت, مردم دست به انقلابى بى سابقه زدند و در برابر حاكمان عباسى دست به تمرد زدند, و از دادن خراج و ماليات سالانه خوددارى كردند.

اين انقلاب همگانى حدود 10 سال ادامه داشت و سرانجام با يورش سپاهيان حكومتى به فرماندهى ((على بن هشام)) به شهر, عده اى از سران شهرهمراه((يحيى بن عمران)) - بزرگ قميين كه اين نهضت عظيم مردمى را سازماندهى مى كرد - كشته شدند و قسمتى از شهر خراب گرديد و مالياتهاى گذشته وصول شد. مردم به تدريج به عمران شهر پرداختند و تا سال 216 هـ.ق شهر اوضاع آرامى داشت.

در همين سال, ((زمان خلافت معتصم)) بود كه مردك به دارالحكومه قم حمله كردند و عامل حكومت (طلحى) را از شهر بيرون رانده و علم مخالفت برافراشتند.

معتصم به تحريك (طلحى) سپاهى را به فرماندهى ((وصيف ترك)) مامور سركوبى اهالى كرد, و او همراه حاكم رانده شده قم به هر حيله اى بود به داخل شهر رخنه نمود و سپاهيانش به قتل و غارت اهالى پرداختند و خانه ها و باغهاى افراد انقلابى را آتش زدند و شهر را به تلى از خاكستر مبدل نمودند.

ولى اين همه, نتيجه اى جز برافروخته شدن خشم عمومى مردم نداشت. لذا پس از مواجه شدن سپاه با اعتراض و مخالفت مردمى,فردى به نام((محمد بن عيسى بادغيسى)) - كه فردى خوشخو و صديق بود - به حكومت قم گماشته شد; حاكم جديد با درايت خاصى كه داشت رضايت مردم را جلب نمود و بذر مودتى بين آنها پاشيد كه تا سال 245هـ.ق در اين شهر حادثه خونينى پيش نيامد.

بالاخره در زمان خلافت متوكل, - كه او فردى جسور و لاابالى بود و از اهانت به مقدسات دين و بزرگان اسلام هراسى نداشت ((مانند تظاهر او به سب على(ع) و صديقه طاهره(ع) در مجالس عمومى و تخريب مرقد سيد الشهداء(ع) - مردم عاشق ولايت وامامت قم با ديدن اين جسارت ها و اهانت ها كه به ساحت مقدس بزرگان دين مى شد, آنچنان برآشفتند كه در فرصت مناسب با تقويت مع ارضين حكومت عباسى همچون حسين كوكبى - كه از اشارف سادات علوى بود - دولت علوى كوچكى تشميل دادند و عمال حكومتى را خلع يد كردند و تا سه سال اين حكومت برقرار بود. كه سرانجام معتمد عباسى, حاكم ((بلاد جبل)) را مامور براندازى حكومت علويون و سركوب نهضت قميون كرد و او با سپاهى فراوان پس از سرنگون كردن حكومت حسين كوكبى, اهالى قم را سركوب و سران آنها را كشت و عده اى را زندانى كرد و در ظلم و ستم به مردم تا آنجا پيش رفت كه آنها براى در امان ماندن از شر او به امام حسن عسكرى(ع) پناهنده شدند و حضرت براى رهايى از اين شر عظيم دعايى به آنان تعليم فرمود كه در نماز شب بخوانند.

اين سركوبهاى خونين هيچ تاثيرى در خاموشى شعله هاى انقلاب و قيام عليه ظلم و نداشت و لذا مردم قم به مجرد درگيرى معتمد با يعقوب ليث (در سال 263هـ.ق) و ضعف نيروهاى تهاجمى او مجددا" در برابر او به قيام برخاستند.

اين انقلاب و شورش گاه و بيگاه وجود داشت تا اينكه در زمان معتضد عباسى, ((يحيى بن اسحاق)) كه از طائفه اماميه بود به عنوان حاكم قم منصوب شد و او كه شخصى ملايم و پر تجربه بود و كوشش كرد تا از بغض و كينه مردم نسبت به خلفاء بكاهد و از بوجود آمدن شورشهاى متوالى جلوگيرى نمايد. او در اين راه موفق شد و با آرامش نسبى هشر, و با همكارى او, اقدامات اساسى در شهر صورت گرفت كه از آن جمله: خاموش كردن آخرين آتشكده اين سرزمين و بناى ماذنه و مناره عظيمى در كنار مسجد ((ابوالصديم اشعرى)) بود كه صداى اذان را به هر دو قسمت شهر مى رساند. (گنجينه آثار قم, ج 1, ص 153)

انقلاب فرهنگى, سياسى
در همين زمان بود كه ((على بن بابويه)) با رياست و مرجعيت عامه خود مكتب پربركت و بى نظيرى را در قم تاسيس كرد كه آمار تربيت شدگان آن مركز بزرگ علمى و محدثين عصر ايشان, تا دويست هزار تن نقل شده است.(مدرك سابق,ج 1, ص 162) با طلوع((بابويهى)) بود كه روش مبارزه مردم با دستگاه خلافت تغيير كلى يافت و آنها به مبارزات اصولى پرداختند, از طرفى پسران (بويه) را تقويت كرده و با قدرت ايشان خلفاء را يكى پس از ديگرى بركنار مى كردند و حكومت هايى از آل على(ع) را در طبرستان به نام ناصر كبير, و ناصر صغير روى كار آوردند. و از طرفى گروهى از دانشمندان اسلامى براى تبليغ و ترويج مبانى و معارف دينى ازقم به خدمت امراء شتافته و اكثر ايشان به مقام وزارت و امارت و رياست رسيدند و نام وزراى قمى, زينت بخش تاريخ سياست و حكومت شد.

وزارت ((استاد ابن العميد)) در حكومت ((ركن الدوله ديلمى)) پس از مشورت با مرحوم ابن بابويه و صلاحديد آن بزرگوار بود; كه هجرت علمى مرحوم شيخ صدوق از قم به رى (بنا به دعوت استاد ابن العميد) و آثار گرانقدر علمى, فرهنگى اين هجرت مقدس همه از بركات اين اقدام سياسى زعيم بزرگ شيعه در آن دوران مى باشد. چنانچه سفر مرحوم ((ابن قولويه)) به بغداد و تاسيس مكتب فقه جعفرى در مسجد ((براثر)) و دهها اقدامات علمى, فرهنگى كه سراسر عالم اسلام صورت گرفت همه وهمه از بركات مكتب ((مرحوم ابن بابويه)) در قم بود.

و سرانجام اين مكتب پربار بود كه انقلاب عظيم فرهنگى, سياسى را جايگزين انقلاب هاى محلى كرد و پستهاى كليدى سياست و فرهنگ جامعه را در اختيار تربيت يافتگان مكتب اهل بيت عليهم السلام قرار داد تا بشريت تشنه حكومت عدل و معارف شيعه را به سرچشمه گواراى اسلام حقيقى و تشيع علوى رهنمون سازند. و امروز اين ستاره نورانى با درخششى بيشتر دليل راه ميليون ها مسلمان و پايگاه اميد بريدگان از مكاتب بيگانه مى باشد, و به راستى قم ام القراى عالم اسلام و حرم اهل بيت و عش آل محمد است.(گنجينه آثار قم, ج 1, ص 162, ((با اضافات و تصرفاتى)).)

پيشينه درخشان مذهبى قم
جايگاه ممتاز و بى نظير قم از نظر مذهبى و روحانى غير قابل انكار است; چرا كه اين شهر از آغاز موجوديت تا امروز در طول سيزده قرن پايتخت شيعه اماميه خوانده شده و مهد دانش و فضيلت و سرچشمه جوشان حكمت و معرفت بوده است.

خدمات برجسته و مساعى ارزنده دانشمندان قم در راه احياى آيين تشيع و نشر معارف دينى و فرهنگ پربار اسلامى به حدى بود كه تاج كرامت ابدى دينى بر تارك شريف آنان نهاده شد كه: ((لولا القميون لضاع الدين)).(بحار الانوار,ج 60, ص 217) آرى قم شهـرى اسـت كـه خشـت اول معنـويت آن را گـروهـى از صحابه و دوستان ائمه عليهم السلام از اعراب اشعرى با مصالح ايمان و ملات تولى بكار گذاشته و شالوده اين شهر مقدس را از سال 83 هـ.ق (معجم البلدان, ج 4, ص 397) و در دوران امام باقر و امام صاذق علهماالسلام طرح ريزى نمودند.

اين شهر در مركز فرمانروايى اسلامى چون كشورى مستقل و با مقرراتى خاص اداره مى شد و از مزايا و ويژگيهايى برخوردار بود وحتى در دوران اختناق حاكم بر اماميه هم مردم قم بدون تقيه با كمال آزادى عقيده در اين ديار مقدس به جمع آورى آثار و اخبار آل محمد و تدوين آنها پرداختند و در سرود آسمانى اذان بر فرازاترفاعات با صداى رسا بر ولايت على عليه السلام شهادت مى دادند. مكتب اماميه اولين بارتوسط اعراب اشعرى در قم افتتاح گرديد كه فقه شيعه به طور رسمى و علنى در آن تدريس مى شد و مشعل هدايت و ارشاد در اين شهر فروزان گرديد و تربيت يافتگان اين مكتب الهى بر ساير بلاد اسلامى نورافشانى كردند.(گنجينه آثار قم, ج 1, ص 88, نوشته عباس فيض)

بدين جهت اهل قم هميشه مورد عنايات خاصه ائمه معصومين عليهم السلام بودند و سخنان ارزشمندى را در بيان عظمت و فضيلت قم و اهل آن فرمودند كه برگزيده اى از آنها را در اينجا ذكر مى كنيم:

1ـ قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: لما اسرى بى الى السماء حملنى چبرئيل على كتفه الايمن فنظرت الى بقعه بارض الجبل حمرآء احسن لونا من الزعفران واطيب ريحا" من المسك, فاذا" فيها شيخ على راسه برنس, فقلت لجبرئيل: ما هذه البقعه الحمرآء التى هى احسن لونا من الزعفران واطيب ريحا" من المسك؟

قال: بقعه شيعتك و شيعه وصيك على فقلت: من الشيخ صاحب البرنس؟

قال: ابليس. قلت: فما يريد منهم؟ قال: يريد ان يصدهم عن ولايه اميرالمومنين ويدعوهم الى الفسق والفجور, فقلت: يا جبرئيل اهو بنا اليهم, فاهوى بنا اليهم اسرع من البرق الخاطف والبصر اللامع.

فقلت: قم يا ملعون! فشارك اعدائهم فى اموالهم واولادهم ونسائهم, فان شيعتى وشيعه على ليس لك عليهم سلطان. فسميت ((قم)).(بحار, ج 60, ص 207)

ترجمه:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: هنگامى كه خداوند مرا به آسمانها عروج داد, جبرئيل مرا بر شانه راستش حمل مى كرد; در اين هنگام به سرزمينى در ((ارض جبل)) نگاه كردم كه سرخ رنگ و خوش رنگتر از زعفران و خوشبوتر از مشك بود. ناگهان ديدم در آن سرزمين پيرى قرار دارد كه كلاه درازى بر سرنهاده است. از جبرئيل پرسيدم: اين سرزمين سرخ رنگ و خوش رنگتر از زعفران وخوشبوتر از مشك كجاست؟ گفت: جايگاه شيعيان تو و شيعيان وصى تو على عليه السلام است. گفتم: اين پير مرد كيست؟ گفت: ابليس است. گفتم: از آنها چه مى خواهد؟ گفت: مى خواهد تا آنان را از دوستى و ولايت اميرالمومنين عليه السلام باز دارد و به نافرمانى و گناه دعوتشان كند.

گفتم: اى چبرئيل ما را به آن مكان ببر. با حركتى سريعتر از برق ما را به آنجا رسانيد.

گفتيم: اى ملعون برخيز و برو, و در اموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن, زيرا, تو را بر شيعيان من و على فرمانروايى نيست. ((از اين رو, آن مكان قم ناميده شد)).

2ـ قال الصاذق عليه السلام: انما سمى قم لان اهله يجتمع,ن مع قائم آل محمد ويقومون معه و يستقيمون عليه و ينصرونه.(بحار, ج 60, ص 216)

ترجمه: امام صاذق عليه السلام مى فرمايد: ((قم)) را, قم ناميده اند زيرا اهل قم, با قائم آل محمد عليه السلام اجتماع مى كنند و با آن حضرت (بر ضد طاغوتها) قيام مى كنند, و با كمال استقامت و استوارى به يارى او مى پردازند.

3ـ قال الكاظم عليه السلام:قم عش آل محمد و ماوى شيعتهم.(همان مدرك, ص 214)

ترجمه: امام كاظم عليه السلام فرمود: قم آشيانه آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و پناهگاه شيعيان آنهاست.

4ـ قال الرضا عليه السلام: ان للجنه ثمانيه ابواب, لاهل قم واحد منها, فطوبى لهم, ثم طوبى لهم, ثم طوبى لهم.(بحار, ج 60, ص 215)

ترجمه: حضرت رضا (عليه السلام) مى فرمايد: بهشت داراى هشت در است, يكى ازآنها براى قمى هاست. پس سه مرتبه فرمود: خوشا به حالشان.

5ـ قال الصاذق(عليه السلام):سياتى زمان تكون بلده قم واهلها حجه على الخلائق وذلك فى زمان غيبه قائمنا الى ظهوره.(همان مدرك, ص 213)

ترجمه: امام صاذق عليه السلام فرمود: زمانى مىآيد كه شهر قم و اهل آن حجت بر تمام مردم خواهند بود و اين (موضوع) در زمان غيبت امام زمان عليه السلام مى باشد تا ظهور آن حضرت.

6ـ قال الصاذق عليه السلام: تربه قم مقدسه و اهلها منا و نحن منهم لايريدهم جبار بسوء الا عجلت عقوبته ما لم يخونوا اخوانهم.(همان مدرك, ص 218)

ترجمه:امام صادق عليه السلام فرمود: تربت قم مقدس است و مردم قم از(شيعيان) ما هستند, و ما هم از آنها هستيم, هيچ ستمگرى قصد بد, به اهل قم نمى كند مگر اينكه در عذاب او تعجيل مى شود ((تا وقتى كه مردم به برادران (دينى) خود خيانت نكنند)).

7ـ قال الصادق عليه السلام: محشر الناس كلهم الى بيت المقدس الا بقعه بارض الجبل يقال لها: قم فانهم يحاسبون فى حفرهم ويحشرون من حفرهم الى الجنه.(بحار, ج 60, ص 218)

ترجمه: امام صاذق(عليه السلام) فرمود: جايگاه حشر همه مــــردم بــه ســوى بيت المقدس است; مگر (مردم) سرزمينى از بلاد ((جبل)) كه آن را ((قم)) گويند, آنها در قبرهايشان (در همان سرزمين) به حسابشان رسيدگى مى شود و از همانجا به سوى بهشت محشور خواهند شد.

8ـ عن الصاذق عليه السلام (اشار الى عيسى بن عبد الله) فقال: سلام الله على اهل قم, يسقى الله بلادهم الغيث وينزل الله عليهم البركات و يبدل الله سيئاتهم حسنات, هم اهل ركوع و سجود وقيام وقعود, هم الفقهاء الفهماء, هم اهل الذرايه والروايه وحسن العباده.(مدرك سابق, ص 217)

ترجمه: امام صادق (عليه السلام) (به عيسى بن عبد الله قمى اشاره كرد) و فرمود: سلام خدا بر اهل قم, خدا شهرهايشان را از باران رحمتش سيراب گرداند و بركاتش را بر آنان فرود آرد و گناهانشان را به خوبيها و حسنات مبذل فرمايد, آنها اهل ركوع و سجود و قيام و قعودند. آنان فقيه و دانشمند هستند. آنان اهل درك حقايق و روايت و عبادت نيكو مى باشند.

9ـ قال ابو الصلت الهروى كنت عند الرضا عليه السلام فدخل عليه قوم من اهل قم فسلموا عليه فرد عليهم وقربهم. ثم قال لهم: مرحبا" بكم واهلا"! فانتم شيعتنا حقا".(بحار, ج 60, ص 231)

ترجمه: ابا صلت مى گويد: خدمت امام رضا عليه السلام بودم, گروهى از اهل قم بر ايشان وارد شدند, به امام سلام كردند. امام عليه السلام پاسخ داد و آنان را نزديكش برد, سپس فرمود: مرحبا بر شما, خوش آمديد! شما شيعيان راستين ما هستيد.

10ـ قال الصادق عليه السلام: ستخلو كوفه من المومنين و يازر عنها العلم كما تازر الحيه فى جحرها, ثم يظهر العلم ببلده يقال لها قم, و يصير معدنا" للعلم والفضل.(مدرك سابق, ص 213)

ترجمه: امام صادق عليه السلام فرمود: كوفه بزودى از مومنان خالى مى شود و علم از آن جمع مى شود همانطور كه مار در لانه اش جمع مى شود, سپس علم و دانش در شهرى كه به آن ((قم)) مى گويند, ظاهر مى شود و آنجا مركز علم و فضيلت مى گردد.

11ـ روى بعض اصحابنا قال: كنت عند ابى عبد الله عليه السلام جالسا" اذ قرء هذه الايه: ((حتى اذا جاء وعد اوليهما بعثنا عليهم عبادا" لنا اولى باس شديد فجاسوا خلال الديار و كان وعدا" مقعولا")) (اسراء, آيه 5) فقلنا: جعلنا فداك, من هولاء؟ فقال ثلاث مرات: هم والله اهل قم.(بحار, ج 60, ص 216)

ترجمه: يكى از اصحاب نقل كرده است: خدمت امام صادق(عليه السلام)نشسته بودم.

امام عليه السلام اين آيه را خواند: ((حتى اذا جاء وعد اوليهما...)) يعنى: ((هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد مردانى پيكارجو را بر (بنى اسرائيل) مى فرستيم تا سخت آنها را در هم كوبند حتى براى بدست آوردن مجرمان خانه ها را جستجو كنند, و اين وعده اى است قطعى)).

پس ما گفتيم: فداى شما شويم اينها چه كسانى هستند؟ امام سه بار فرمود: به خدا قسم آنان مردم قم هستند.

12ـ قال الكاظم عليه السلام: رجل من اهل قم يدعو الناس الى الحق يجتمع معه قوم كزبر الحديد, لاتزلهم الرياح العواصف ولايملون من الحرب ولايجبنون وعلى الله يتوكلون والعاقبه للمتقين.(همان مدرك)

ترجمه: امام كاظم عليه السلام فرمود: ((مردى از قم)), مردم را به سوى حق دعوت مى كند, گروهى با او همراه مى شوند كه همانند پاره هاى آهن هستند, كه تند بادهاى حوادث آنان را نمى لغزاند, و از جنگ خسته نمى شوند و نمى ترسند, و بر خدا توكل مى كنند, و عاقبت خير براى پرهيزكاران است.

13ـ قال الصادق عليه السلام: ان الله احتج بالكوفه على سائر البلاد وبالمومنين من اهلها على غيرهم من اهل البلاد واحتج ببلده قم على سائر البلاد وباهلها على جميع اهل المشرق والمغرب من الجن والانس ولم يدع الله قم واهلها مستضعفا" بل وفقهم وايدهم.(بحار ج 60, ص 213)

ترجمه: خداوند ((كوفه)) را بر ساير شهرها حجت قرار داد و مردم با ايمان آن را براى مردم ديگر شهرها قرار داد, و شهر قم را حجت بر شهرهاى ديگر و مردم آن را حجت بر تمام مردم مشرق و مغرب (از جن و انس) قرار داد, خداوند قم و مردم آن را رها نكرده تا مستضعف (فكرى و فرهنگى) شوند بلكه آنان را موفق و تاييد كرده است.

14ـ قال الصادق عليه السلام: ان الله حرما وهو مكه وان للرسول حرما" وهو المدينه, وان لامير المومنين حرما" وهو الكوفه وان لنا وهو قم وستدفن فيها امراه من اولادى تسمى فاطمه, فمن زارها وجبت له الجنه. (قال الراوى: وكان هذا الكلام منه قبل ان يولد الكاظم عليه السلام).(بحار, ج 60, ص 216)

ترجمه: امام صاذق عليه السلام فرمود: براستى براى خدا حرمى است و آن مكه است و براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حرمى است و آن مدينه مى باشد, و براى امير المومنين (عليه السلام) حرمى است و آن كوفه است, و براى ما حرمى مى باشد و آن شهر قم است. و در آينده اى نزديك زنى از فرزندان من ((به نــــام فاطمه)) در آنجا دفن مى شود, كسى كه او را زيارت كند بهشت بر او واجب مى شود.

راوى مى گويد: اين فرمايش حضرت, زمانى بود كه هنوز موسى بن جعفر(عليه السلام) به دنيا نيامده بود.

علاوه بر اين روايات, ائمه معصومين علهم السلام اهل قم و بعض بزرگان آنها را مورد عنايات خاصه خود قرار مى داردند و براى آنان هدايا و خلعتى هايى مثل انگشترى و پارچه كفنى مى فرستادند,(سفينه البحار, ج, 2, ص 447) و درباره بعضى از بزرگان آن ديار سخنان ارزنده اى فرمودند كه به نمونه هايى از آنها اشاره مى شود:

1ـ حضرت رضا عليه السلام: به زكريا بن آدم, كه قصد بيرون رفتن از شهر قم را داشت فرمود: از قم بيرون نرو همانا خداوند به خاطر تو بلا را از اهل قم دور مى سازد همانطور كه به وجود مبارك موسى بن جعفر عليه السلام, بلا را از اهل بغداد دور نمود.

2ـ امام صادق عليه السلام درباره عيسى بن عبد الله قمى فرمود: تو از ما اهل بيتى.

و باز حضرت فرمود: عيسى بن عبد الله, مردى است كه زندگى و مرگ او با زندگى و مرگ ما هماهنگ بوده و گره خورده است.

3ـ امام صادق عليه السلام به عمران بن عبد الله قمى فرمود: از خدا مى خواهم كه ترا و خانواده ات را در روز قيامت (كه هيچ سايه اى نيست) در زير سايه((رحمت)) خود قرار دهد.

شهر قم گرچه داراى سوابق درخشان تاريخى, سياسى, مذهبى است كه آن را شهرى ممتاز قرار داده ولى از آنجايى كه طلوع نجمه فروزان ولايت و كوكب دريه مشكوه نبوت بر افق آسمان شهر قم ظاهر شد و اين ديار را روشنى بخش ديده افلاكيان و مطاف و مزار عرشيان حق قرار داد, و بارگاه ملكوتى و حريم قدس فاطمى بود كه ((قم)) را حرم اهل بيت و حجت بر ساير بلاد و مركز نشر علوم و معارف حقه شيعه اثنى عشرى نمود, ما بخش مهم اين مجموعه, را پيرامون زندگى و فضائل و مناقب سلاله پاك رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) حضرت معصومه عليها السلام قرار داديم.

(برگرفته از كتاب فروغى از كوثر ص 10 ـ 27 )

اضافه کردن نظر


اوقات شرعی


    
  اذان صبح
  طلوع خورشید
  اذان ظهر
  غروب خورشید
  اذان مغرب
اوقات به افق :    

 aparat.png - 5.56 کیلو بایتکانال رسمی آپارات

aparat.com/banaee_ir

telegram.png - 11.95 کیلو بایتکانال رسمی تلگرام

telegram.me/banaee_ir

instagram.png - 61.01 کیلو بایتصفحه رسمی اینستاگرام

instagram.com/banaee.ir

cloop.png - 91.16 کیلو بایتکانال رسمی کلوب

cloob.com/banaee.ir

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

DESIGNED BY ICTDREAM