نگاهى كوتاه به خدمات قرآنى مفسر قرآن كريم مرجع عاليقدر جهان تشيع حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (دام ظله)
نگاهى كوتاه به خدمات قرآنى مفسر قرآن كريم مرجع عاليقدر جهان تشيع حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (دام ظله)
فهرست مطالب
مرجع قرآن پژوه
درآمد
مرجعيت و تفسير
انگيزه تأليف تفسير نمونه
نكته هايى چند
1. احساس مسؤوليت دينى و علمى در قبال جامعه و جوانان.
2. پىگيرى تكليف الهى
3. تفسير مطلوب روحانيت شيعه
4. سادگى در بيان تفسير
5. طرح مسايل و مشكلات روز در نوشتارهاى تفسيرى
6. سودمندىِ تفسير براى حوزويان و غير حوزويان.
نگاهى به تفسير موضوعى "پيام قرآن"
تعريف و گستره تفسير موضوعى
امتيازهاى تفسير موضوعى قرآن كريم
پيشينه تفسير موضوعى
روند تفسير موضوعى و دشوارىهاى آن
دشوارىهاى تفسير موضوعى
1. بسنده نبودنِ گردآورى آيات يك موضوع
2. آسان نبودن گردآورى آيات و نتيجهگيرى از آنها
3. فزونى موضوعات قرآنى
تفسير موضوعى و روشها
ويژگىهاى تفسير موضوعى پيام قرآن
1. كوتاه بودن مباحث و مطالب تفسيرى
2. نقد و تحليل اقوال مفسران و ديگران
3. بهرهگيرى از احاديث به منظور روشنگرى فزونتر مباحث قرآنى
4. مراجعه به تفاسير شيعه و اهل سنت
1. فخر رازى و تفسير كبير
2. علامه طباطبايى و تفسير الميزان
3. سيد قطب و تفسير فى ضلال القرآن.
5. مراجعه به كتابهاى علمى و عمومى
1. شعر عرب
2. كتاب حواس اسرارآميز حيوانات
3. "كتاب خودشناسى"
4. كتاب "دريا؛ ديار عجايب"
5. كتاب "فيلسوف نماها"
نظام سياسى اسلام در تفسير موضوعىِ "پيام قرآن"
ضرورت حكومت اسلامى
حكومت صالح
انتصابى يا انتخابى بودن حاكم در نظام اسلامى
ديدگاه ميانه درباره مردم و جايگاه آنان در حكومت اسلامى
حمايت مردم در گزينش ولى فقيه
درآمد
در سده اخير، در جهان اسلام دعوت بازگشت به قرآن كريم طنينافكن گشت؛ دعوتى كه بر اثر استقامت و خودباورى عالمان دينپژوه و خواهان عزت و اقتدار اجتماعى و جهانى مسلمانان، به صورت يك نهضت پايدار و فراگير درآمد. پيش از آن تا گذشتههاى دور - كه مىتوان به دوران عرضه تفسير عظيمِ مجمع البيانِ "شيخ طبرسى" - رضوان اللَّه تعالى عليه - اشاره داشت، رويكرد جامعه و حوزهها به قرآن كريم و علوم مرتبط با آن به چشم نمىخورد.
در اين مجال نمىتوان به علل مهجور بودنِ قرآن در جامعه بزرگ مسلمانان و نيز مجامع علمى و حوزوى روزگاران پس از "مجمع البيان" پرداخت، اما به هر حال گفتنى است كه نوعى غفلت از قرآن گريبانگير عوام و خواص مسلمان گشته بود كه فرصت طرح ديدگاههاى وحيانى و تدبر و تعقل در آيات قرآنى را ستانده بود. گويى دانستن و فهميدن و شناختن قرآن كريم و آموزههاى زندگىسازانهاش، فضل است نه علم. يعنى اگر كسى يا عالمى از عالمان اسلام، اوقات خود را صرف تعليم و تدريس و تحقيق و تفسير قرآنى و علوم قرآنى نمود، يك كار فردى و مورد علاقه شخصى را انجام داده است. چنين تصور و تلقى نسبت به حقايق و علوم قرآن، بىگمان اين كتاب بزرگ و هدايتگر الهى را آرام آرام از دسترس مسلمانان و حتى حوزويان دور مىسازد و آن را مهجور نگاه مىدارد.
در حقيقت تفسير بزرگ و ماندگار "الميزان" را بايد نقطه شروع حركت احياگرانه قرآن كريم و معارف و علوم و حقايق آن در جهان تشيع و حوزههاى علميه آن به شمار آورد. حضرت "علامه سيد محمد حسين طباطبايى"قدس سره به تعبير تنى از بزرگان حوزه علميه نجف اشرف خود را در راه قرآن كريم و تفسير آن قربانى كرد. او كه مىتوانست در شمار فقيهان عالى قدر و مراجع معظم شيعه درآيد، همه توان و علاقه و همت و عمر پربركت خويش را به تلاش پيرامون آيات قرآن و فهم و تبيين آن اختصاص داد و در حقيقت راه تفسير را در حوزه علميه قم گشود. عزم بلند معظم له كه همراه با صفاى باطن و خلوص نيت و ژرفانديشى در كلام پروردگار و احاديث پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله و اهل بيت عصمت و طهارتعليهمالسلام همراه بود، پايه گذار نهضت مستمرى در قرآنپژوهىِ حوزويان گشت كه مىتوان آثار آن را به روشنى سراغ گرفت. امروز افزون بر تفسير ترتيبى و معمول در جهان اسلام - كه پيشينهاى دراز در تاريخ تفسير قرآن كريم دارد مىتوان از تفسيرهاى موضوعى گوناگونى ياد كرد كه اهل فضل و علم درباره محورهاى تعليمى و تربيتىِ قرآن مجيد پديد آوردهاند و هر كدام ويژگى هايى درخور نظر و تعظيم دارد.
اميد است كه اين نهضت علمى و معنوىِ قرآن پژوهانه همچنان در حوزههاى علميه تشيع استمرار داشته و در برهههاى گوناگون زمان به فراخور نيازهاى فكرى و عقيدتى و اجتماعىِ مسلمانان، كاوشهاى جديد پيرامون آيات و ديدگاههاى قرآنىِ مرتبط با مسايل روز انجام پذيرد. زيرا ما بر اين باوريم كه قرآن كريم، كتاب هدايتىِ جاودانه براى تمام عصرها و نسلهاست. و از طرفى مىدانيم كه جامعه بشرى در هر زمانى به تفسير جديدى نياز دارد كه با نگرش به روز و درك و شناخت مردم از دين و آموزههاى فردى و اجتماعى آن فراهم آيد. بسنده كردن به تفاسير پيشين و عدم تحرك فكرىِ و حاملان قرآن كريم در ارتباط با آن چه در ظرف زمان و ذهن و روابط انسانها با يكديگر است، سبب مهجور شدن قرآن كريم مىشود. از اين رو مرحوم علامه طباطبايىقدس سره اظهار مىداشتند كه در هر صد سال بايد يك تفسير جديد به جهان اسلام ارايه داد. اين ديدگاه تفسيرىِ مطلوب و زاينده، درست همان حقيقتى است كه در ظاهر و باطنِ ژرف و زيباى قرآن تجلى كرده و به مخاطبان و مفسران خود در هر عصرى مجال داده است كه بيانى ديگرى از آيات آن به مردم عرضه كرده و شگفتىهاى كلام خداوند را آشكار سازند.
* * *
چندى پيش خبرگزارى قرآنى ايران (ايكنا) ضمن تماس با اينجانب سئوالاتى در خصوص فعاليتهاى قرآنى مرجع عاليقدر حضرت آيةالله مكارم شيرازى (دامت بركاته) مطرح نمودند، من به دوست مصاحبهگر گفتم: تلاش عظيم و سترگ مفسر بزرگ قرآن و فقيه عاليقدر و استاد فرزانه حوزه علميه قم با چند جمله مصاحبه قابل بيان نيست و بهتر آن است كه در فرصتى مناسب از زحمات 50 ساله اين مرجع قرآن پژوه تجليل به عمل آيد.
آنچه ملاحظه می فرمائيد تلاش بى مقدارى است كه به پاس حق شناسى از خدمات قرآنى اين شخصيت وارسته صورت گرفته است.
مرجعيت و تفسير
چنان كه در حوزههاى علميه جهان تشيع مشاهده شده است، مراجع عظام شيعه به دليل دشوارىهايى كه مرجعيت در ارتباط با احكام و فتاوا و مديريت زندگى و تحصيل طالبان علم، و همچنين رسيدگى به قشرهاى مستضعف و محروم و نيز دفاع از اسلام در برابر توطئههاى آشكار و پنهانِ صهيونيسم و استكبار جهانى دارد، كمتر مجال پرداختن به كار تفسير داشتهاند. تفاسير ناتمامِ پارهاى از مراجع بزرگوار شيعه در سده اخير، گواه اين واقعيت است و نيز گواه اشتياق آنان به تفسير قرآن كريم.
مرجع عالى قدر، حضرت آية اللَّه العظمى مكارم شيرازى - مدظلهالعالى نيز در پيوند مرجعيت و قرآن و تفسير آن كوشيدهاند و به رغم گرفتارىهاى تدريس و تحقيقِ فقهى و اصولى خود، و همچنين ساير مسؤوليتهايى كه يك مرجع دارد، تفسير كامل قرآن كريم را پديد آورند. البته گفتنى است كه ايشان از روش همكارى گروهى - حوزوى سود جسته و طى ساليان دراز تفسير نمونه را فراهم ساختهاند كه درباره آن سخن خواهيم گفت.
افزون بر اين مجموعه چند جلدى كه مورد توجه و اقبال مردم قرار گرفته و بارها تجديد چاپ شده است، مىبايد از تفسير موضوعى معظم له ياد كرد كه با عنوان "پيام قرآن" در ده جلد نشر يافته است. و همچنين كتابهاى " اخلاق در قرآن" - كه دوره دوم پيام قرآن است - و "مثالهاى زيباى قرآن" و "ترجمه قرآن كريم" از جمله كوششهاى ايشان به شمار مىآيد كه در كارنامه تفسيرى شان گنجانده شده است. شيوه همكارى فضلا كه پيشتر از آن ياد شد، در همه اين آثار مورد استفاده قرار گرفته است، بىگمان راز موفقيت ايشان در روند تفسير و تحقيق قرآنى - كه كارهاى تمام را مىنماياند - جز اين نيست.
انگيزه تأليف تفسير نمونه
استاد معظم حضرت آية اللَّه مكارم - مدظلهالعالى - در ارتباط با تفسير نمونه و انگيزه تاليف آن چنين گفتهاند:
" بد نيست انگيزه تأليف تفسير نمونه را عرض كنم. بسيارى از جوانان دانشگاهى و فرهنگى مىآمدند و از ما سؤال مىكردند كه ما يك تفسيرى به زبان فارسى كه مسايل روزمره در آن منعكس باشد و خالى از پيچيدگى باشد لازم داريم، به ما معرفى كنيد كه كدام تفسير را مطالعه كنيم. من فكر كردم و بعضى از تفسيرهاى فارسى را معرفى مىكردم. ولى معتقد بودم مشكل آنها حل نمىشود. طبيعى است كه وقتى انسان تقاضايى ببيند و ملاحظه كند كه مشكلى به وسيله آن چه موجود است حل نمىشود، مسؤوليت سنگين بر دوش او مىافتد كه بايد دامن همت به كمر ببندد و اقدامى كند. اين جا بود كه به فكر نوشتن تفسيرى به زبان فارسى افتادم، تفسيرى كه تمام دقايق تفسيرى در آن باشد، در عين حال روان و ساده هم باشد و مسايل و مشكلات روز نيز در آن مطرح باشد... و آرزوى ما اين بود كه اثرى به وجود آيد، هم براى علما و فضلا مفيد باشد و هم براى توده مردم و مخصوصاً جوانان تحصيل كرده و قشر دانشگاهى. تصديق مىكنيد[كه] جمع كردن بين اينها كار آسانى نيست، بلكه يك توفيق الهى و ويژهاى لازم دارد و بحمداللَّه اين كار انجام شد. لذا غالباً افرادى كه با ما برخورد مىكنند، مىگويند اين منظور در تفسير [نمونه] تأمين شده است." { . حيات پربركت، احمد قدسى/86. }
نكته هايى چند
1. احساس مسؤوليت دينى و علمى در قبال جامعه و جوانان.
شكى نيست كه يك عالم روحانى، به ويژه كسى كه مرجع تقليد بوده و خود را در برابر مردم و احتياجهاى فرهنگى و اجتماعى و اقتصادى شان و تأمين آن بر پايه احكام و معارف قرآن كريم مسؤول مىشناسد، نمىتواند به آن چه در ذهن مسلمانان و عينيت حياتشان مىگذرد، بىاعتنايى داشته باشد. آسان بودن دسترسىِ جوانان به يك تفسير مطلوب و دقيق و پاسخ گوى پرسشهاى مذهبى، تكليفى است كه همواره بر دوش حوزههاى علميه و عالمان آن قرار دارد. اساساً ويژگىِ دعوت الهى و توحيدىِ انبيا جز آسانى در انتقال پيامهاى دين نيست كه مىبايد زمينه رسالت و تبليغ و تحقيق روحانيت قرار گيرد. بنابراين جاى تشكر و تقدير از معظمله است كه همت كرده و گروهى توانمند از فضلاى حوزوى را به منظور قرآنپژوهى گرد هم آورده و شالوده تفسير نمونه را پى افكندند كه اكنون مرجع علمى و تفسيرىِ روحانيون و جوانان و ديگر گروههاى اجتماعى مسلمان كشور است.
2. پىگيرى تكليف الهى
بسيارند كسانى كه به سادگى و با چند كلمهاى از خود رفع تكليف كرده و اعتنايى به مشكل و راه حل واقعى آن در جامعه و به ويژه در ميان نسل نو ندارند. چنين شيوهاى خواه ناخواه به زيان روحانيت و مرجعيت خواهد بود. زيرا سهلانگارى و گريز از ميدان تكليف آرام آرام به مردم سرايت كرده و آنان افزون بر اين كه در نادانى فرو مىمانند، از پى گرفتن مسؤوليت و رغبت دينى و قرآنىشان كاسته مىشود و حتى برخى از آنان از عرصه فهم آيات الهى فاصله گرفته و جذب جريانهاى گمراه كنندهاى مىشوند كه در كمين جوانان است. از اين روست كه معظمله تعبير مسؤوليت سنگين در ارتباط با نسل نو را به كار برده و نمىتوانند به سادگى از كنار مشكلات و نيز دل بستگىهاى ايمانىِ جوانان بگذرند و آنان را از دستيابى به سرچشمه معارف وحيانى محروم سازند.
3. تفسير مطلوب روحانيت شيعه
همانگونه كه علم تفسير در روند و پيشينه و در احاديث مرتبط با آيات نشان داده است، نمىتوان تفسيرى بر آيهاى يا سورهاى داشت، بىآن كه نكات تفسيرى آن ارايه شده باشد. لغت و دانستن معانى گوناگون آن با توجه به جايگاهها و نسبتها و نيز آگاهى از آيات مشابه در جاهاى ديگر قرآن، - كه ابعاد ديگرى از موضوع مورد نظر را روشن مىسازد - و همچنين شأن نزول آيه يا آيات بسا از ابهامهاى موجود در ذهن مفسر مىكاهد، و بىگمان ديگر نكات در علم تفسير مىبايد لحاظ شود. اقوال يا ديدگاههاى مفسرانِ حال و گذشته را مىتوان يكى از علايم راهنما و مددكار در تفسير به حساب آورد. شناخت حديث و رجال حديث، ضرورت ديگرى است كه بدون آن مفسر ممكن است گرفتار اسرائيلات شود كه در برخى تفسيرها به چشم مىخورد. آن چه از همه مهمتر است، همانا دست يافتن به جهتگيرىهاى بنيادى و توحيدىِ قرآن كريم است كه با تمرين فكرى و تدبر مستمر و انس پيوسته با قرآن به دست مىآيد و در واقع راهنماى مطمئنِ مفسران در برداشتهاى قرآنى است.
4. سادگى در بيان تفسير
بى ترديد تفسيرهاى آميخته به دشوارى در الفاظ و مباحث - كه ممكن است به كار و پسند خواص بيايد - كمتر در ميان مردم جاذبه خواهد داشت. از اين روست كه غالباً كتب تفسيرى به رغم كوششها و ممارستها و روشنگرىهاى تفسيرى، از دسترس مردم به دور مانده و فقط فضلا و يا مبلغان مىتوانند از آن سود جسته و سپس به مردم انتقال دهند. بنابراين اگر تفسيرى به زبان ساده و كوتاه نگاشته شود، براى اقشار گوناگون جامعه، بيش و كم قابل فهم و استفاده خواهد بود و هر كسى از آن به قدر خويش بهرههاى وحيانى خواهد داشت.
"تفسير نمونه" بر اين پايه فراهم آمده است كه توانسته به صورت يك كتاب تفسيرى در شهرها و روستاها مطرح شده و خوانندگان زيادى را جذب كند. در اين تفسير كوشيده شده كه معانى نهفته در آيات رخ نمايى كند، بى آن كه خوانده را با بحثهاى پيچيده معمولِ تفسيرى درگير و سرگردان سازد. گفتنى است كه "تفسير نور" جناب قرائتى - كه از اعضاى پديد آورنده تفسير نمونه بودهاند - در ساده سازىِ تفسير قرآن براى مردم و جوانان به موفقيتهاى بيشترى دست يافته است. دو محور " پيامها " و "نكتهها" كه در اين تفسير طرح شده، به آسانى خواننده را با مفاهيم يك آيه يا سوره آشنا مىسازد و به ذهن او مىسپارد، تا درباره آن بينديشد و آن گاه به كار بندد. بدين سان مىتوان اميدوار بود كه تفسير قرآن به صورت يك علم شريف، آرام آرام در اختيار همگان قرار گرفته و آنان بتوانند به سهولت و سرعت، به فهم كلام پروردگار نزديك شوند.
از ذكر اين نكته نبايد گذشت كه سادگى در بيان حقايق دين، به ويژه در ارتباط با تفسير قرآن كريم با سطحى نگرى در آيات و آموزههاى دينى تفاوت آشكار دارد. ساده گفتن نبايد به معناى سطحى نگريستن باشد. مراد از سادگى در انتقال مفاهيم علمى و اسلامى اين است كه پس از ژرفانديشىِ يك مفسر در آيات و روابط و معانى و اقوال و احاديث، بيان تفسيرى او ساده و هموار باشد تا هر خواننده آن را دريابد. خوانندگان يك كتاب تفسيرى اطلاعات كم و زياد دارند. آنان در حد خود بايد فرصت استفاده از علم تفسير را داشته باشند. به عبارت ديگر، كتاب تفسيرى كه براى همگان فراهم مىآيد، مىبايد به طور خودآموز عمل كند. يعنى خواننده و جوينده مفاهيم قرآنى براى فهميدن كلام يك مفسر ناگزير از رجوع به كتابخانه و مطالعه كتب ديگر نباشد. بگذريم از طالبان علم در حوزههاى علميه كه چنين فراغت و تكليفى دارند، ولى مردم نه وقت مراجعه دارند و نه تكليف آن را. تفسير نمونه سادگى گفتار را در عين غناى علمى حفظ كرده است كه ديگران از آن به عنوان كتاب درسى استفاده كرده و يا برادران اهل سنت از آن به عنوان يك منبع شيعهشناسى ياد مىكنند. حضرت آية اللَّه مكارم - مدظلهالعالى - در اين باره چنين اظهار كردهاند:
" فقط در يك جمله كوتاه عرض مىكنم: يكى از برادران نقل كرده است [كه] پروفسورى كه استاد دانشگاه كانادا بود و معارف اسلامى را در آن جا تدريس مىكرد، مىگفت منبع اصلى من در تدريس معارف اسلام در آن دانشگاه همين تفسير نمونه است. و مرحوم حجة الاسلام حاج سيد صفدر حسينى نجفى پاكستانى كه مرد بسيار پركار و مخلصى بود و تمام مجلدات تفسير نمونه را به زبان اردو ترجمه كرده است، براى من نقل مىكرد كه يكى از علماى اهل سنت اردو زبان به ايشان گفته بود: من كتابهاى علماى شيعه را مطالعه نكرده بودم. جلد اول تفسير نمونه به زبان اردو به دستم افتاد، مطالعه كردم و به من ثابت شد كه علوم اسلام نزد شيعههاست." { . حيات پر بركت، احمد قدسى/ 87. }
اصرار بر ساده نويسى كه حضرت آية اللَّه مكارم شيرازى - چه در كتابهاى اسلام شناسانه خويش و چه در تفاسير ترتيبى و موضوعى قرآن كريم دارند - به دست مىدهد كه معظم له آگاهانه بدين شيوه دست يازيدهاند، چرا كه هدف، تفهيم حقايق و مسايل اسلامى به همگان بوده است. ايشان در برابر ايرادگيرى برخى كه توجهى به اين امتياز ندارند، چنين نگاشتهاند:
"بعضىها معتقدند اين سلسله كتابها[ى بنده] يك عيب بزرگ دارند كه مىتواند از ارزش آن بكاهد و اگر تعجب نكنيد عيب بزرگش در نظر آنها پرهيز از اصطلاحات مغلق و عبارات قلمبه و سلمبه و دورى از جملهبندىهاى گنگ و مبهم و رعايت حداكثر روانى عبارات و نزديك ساختن مطالب مشكل به اذهان عموم است كه آن را به گمان كوته نظران از بحث سطح بالا به پايين مىآورد.
من به اين عيب يا گناه معترفم و مىدانم اگر جلو قلم را رها مىساختم، از اصطلاحات پيچيده و عبارات گنگ كمك بگيرد، بحثها در نظر بعضى علمىتر جلوه مىكرد. اما آگاهانه اين كار را نكردم و فكر مىكنم رسالت يك نويسنده همين است. به جرأت مىتوان گفت هر يك از بحثهاى اين سلسله را مىتوان چنان پيچيده نوشت كه اكثر خوانندگان عادى نفهمند و فقط بگويند بحثها خيلى علمى است و در سطح بالا كه ما نمىفهميم!" { . معاد و جهان پس از مرگ/16. }
5. طرح مسايل و مشكلات روز در نوشتارهاى تفسيرى
يك تفسير روشن و كارآمد و سودمند براى همگان نمىتواند از مسايل و رخدادهاى زمان و مكان بيگانه باشد. به بيان ديگر يك مفسر قرآن مىبايد با حضور در جامعه و زمانه خويش، و حس كردنِ دردها بيمارىهاى گوناگون فكرى و اعتقادى و رفتارى شهروندان، به تعقل و تدبر در قرآن كريم پردازد و آنگاه به نگارش تفسير آيات دست يازد؛ نگارشى كه به منزله داروى بيمارىهاى جامعه باشد، نه چيزى در حاشيه جامعه و مسايل آن كه به كار پر كردن قفسههاى كتاب مىآيد.
مگر قرآن كريم خود را شفا و هدايت مردم نخوانده است؟ تفسير چنين كتابى، بىگمان دردشناسى و كوششهاى آسيب شناسانه اجتماعى را مىطلبد كه برخى بدان اعتنا ندارند. اگر مسايل اقتصادى و شبهات مذهبى - كه فرقههاى گمراه همانند وهابيت و بهائيت در ميان شيعيان مىپراكنند - در تفسير آيات نمود پيدا نكند و پاسخ آنها به دست داده نشود، چگونه مىتوان مدعى روشنگرى قرآن كريم گشت؟ از اين روست كه گفته شده، مىبايد تفسير قرآن كريم در حوزهها به صورت يك روند مستمر درآيد و هر چند وقت يك بار، تفسيرى جديد و راهنما به جامعه عرضه شود.
همانگونه كه تقليد از مجتهدى كه در گذشته است، پاسخ گوى مسايل روز نيست، بىگمان بسنده كردن به تفاسير ديروز و امروز، و توقف در آراى تفسيرى نمىتواند پاسخ گوى مشكلات يك جامعه زنده باشد؛ به ويژه جامعهاى كه در نظام جمهورى اسلامى شكل گرفته و گاه و بيگاه در هجوم فكرى و فرهنگىِ دشمنان اسلام به سر مىبرد. مقام معظم رهبرى، حضرت آية اللَّه العظمى خامنهاى - مدظلهالعالى - ضرورت خودآگاهىِ اجتماعى و زمان آگاهى را از ويژگىهاى روحانيت و حوزههاى علميه زنده و زاينده بر مىشمارند و انتظار دارند كه عالمان و طبعاً مفسران، نگاهى به قرآن كريم و متون دينى خود دوخته و نگاهى به جامعه و جهان امروز داشته باشند. و گرنه دفاع مناسب شكل نمىگيرد و ذهنيت مردم، به ويژه جوانان گرفتار آموزههاى ضدقرآنى خواهد گشت. يك مفسر قرآن بايد بداند كه امروز چه ديدگاه هايى به لحاظ جامعهشناسى و روانشناسى مطرح بوده و ديدگاههاى قرآنىِ مرتبط با آن چگونه بايد به دست داده شود. تفسير زنده و ناظر به حيات و سرنوشت جامعه چنين ويژگى را دارد كه در گذشتهها كمتر بدان پرداخته مىشد، اميد مىرود كه اين ويژگى در ايران اسلامى روندى بركت بخش پيدا كند، تا بتوان قرآن كريم را در آوردگاه افكار و مكاتب مطرح ساخت و از غربت و مهجوريت درآورد.
" حوزه بايد در متن حوادث علمىِ عالم باشد. امروز بايد شما بدانيد و در جريان باشيد كه مثلاً در مقوله جامعهشناسى در دنيا چه نظرات و چه ايده هايى هست، آن را جذب كنيد. عناصر نامطلوبى هم هست، قبل از آن كه بيايد، دفاع مناسبش را آماده بكنيد و ذهنيت جامعه را واكسينه نماييد. اين طور نباشد كه وقتى آمد و يك عده رفتند و خواندند و طرفدار شدند، ما بگوييم كه بله، فلان كسى در فلان قضيه اين طورى گفته و اين مطلب به اين دليل و اين دليل درست نيست." { . حوزه و روحانيت، 301/1. }
6. سودمندىِ تفسير براى حوزويان و غير حوزويان.
تفسير تأثيرگذار و ماندگار ناگزير بايد در دو جهت فعاليت و سودمندى خود را نشان دهد. از منظر حضرت آيت الله مكارم شيرازى - مد ظله العالى - تفسر قرآنى كه امروز فراهم مىآيد، از يك سو بايد بر دانش حوزويان بيفزايد و از ديگر سو بايد دانش دينى و قرآنى مردم، و به ويژه جوانان را بالا ببرد. يعنى چنين تفسيرى به لحاظ علمى و اجتماعى در سطحى باشد كه هر عالم و فاضل حوزوى بتواند در آن، به تلقىهاى جديد از آيات دست يابد و همچنين نسل نو، و گروههاى اجتماعى ديگر پاسخهاى ايدئولوژيكىشان را در لابه لاى برداشتهاى تفسيرى به دست آورند. چنين تفسيرى كار عظيمى مىطلبد و رنج بسيارى به همراه دارد، اما مىتوان بارها نظارهگر چاپ آن در جامعه بود و اقبال حوزه و مردم را بدان نگريست و شاهد ترجمه آن به چندين زبان زنده و اقبال مراكز علمى و آكادميك بدان بود.
نگاهى به تفسير موضوعى "پيام قرآن"
پس از انقلاب اسلامى ايران، تفسير موضوعى قرآن كريم در كنار تفسير ترتيبى آن در حوزه علميه قم مطرح گشت و نامورانى چند بدين مهم پرداختند كه مىبايد در جاى خود از آنان تجليل به عمل آورد و افزون بر آن، سير و تأملى بايسته در كار تفسيرىشان داشت و به بهره هايى دست يافت كه روشنگر راه تفسير موضوعىِ قرآن كريم گردد. اينك كوشش مىشود كه آشنايى خواننده با ديدگاه تفسيرىِ استاد معظم مرجع عالى قدر حضرت آية اللَّهالعظمى مكارم شيرازى فراهم آيد. ايشان گونههاى تفسير قرآن را يادآور گشتهاند كه برخى براى حوزه و جامعه مأنوس اند و برخى هنوز در حال شكلگيرىاند كه مىبايد راهشان هموار گردد. زيرا با استفاده درست از گونههاى تفسيرى است كه مىتوان مخاطبان از هر دسته و انديشه داست و همگان را بر سر سفره نور قرآنى نشاند. اكتفا كردن به گونهاى، مثلاً تفسير تربيتى قرآن نمىتواند تكليف دينى و علمى مفسران شمرده شود، بىگمان آنان بايد در عرصههاى ديگر همانند تفسير موضوعى فعال باشند و محورهاى بايستهاى كه جامعه و زمانه بدان نياز دارد، در تفسير شان طرح كنند. معظم له در اين باره گفتهاند:
" هنگامى كه سخن از تفسير قرآن به ميان مىآيد، فوراً نظرها به همان تفسير معمولى (تفسير ترتيبى) جلب مىشود كه آيات قرآن را به ترتيب مورد بحث و بررسى قرار مىدهد و محتوا و حقيقت آنها را روشن مىسازد، همان كارى كه از صدر اسلام تا كنون در تفسير قرآن معمول بوده است و دانشمندان و علماى بزرگ اسلام صدها يا هزاران كتاب به نام تفسير قرآن مجيد در زمينه آن تأليف كردهاند. البته نوع ديگرى از تفسير نيز كم و بيش رايج بوده كه ناظر به تفسير مفردات قرآن است، يعنى واژههاى قرآنى را جداگانه به صورت معجم و به ترتيب الفبا مورد بحث قرار مىدهد كه نمونه روشن آن كتاب مفردات راغب و... است. در حالى كه براى قرآن انواع ديگرى از تفسير نيز وجود دارد كه از جمله تفسير موضوعى است كه آيات قرآن را بر اساس موضوعات مختلف مربوط به اصول و فروع اسلام و مسايل اجتماعى و اقتصادى و سياسى و اخلاقى مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهد. نوعى ديگر از تفسير كه ما نامش را تفسير ارتباطى يا زنجيرهاى نهادهايم، آن است كه موضوعات مختلف قرآن را در ارتباط با يكديگر ببينيم. مثلاً بعد از آن كه موضوع ايمان و موضوع تقوا و موضوع عمل صالح را به طور جداگانه در تفسير موضوعى مورد بررسى قرار گرفت، اين سه مطلب را در ارتباط با يكديگر، توجه به آيات قرآن و اشاراتى كه در آن است تفسير مىكند و ارتباط اين سه را با يكديگر روشن مىسازد و مسلماً در اين صورت حقايق تازهاى از چگونگى رابطه اين موضوعات با يكديگر براى ما كشف مىشود كه بسيار ارزنده و راهگشا است... نوع ديگر از تفسير، تفسير كلى يا جهان بينى قرآن است. در اين جا مفسر تمام محتواى قرآن را در رابطه با عالم هستى در نظر مىگيرد و به تعبير زندهتر، كتاب تكوين و تدوين را به يكديگر پيوند مىدهد و هر دو را در كنار هم مىبيند و هر دو را در ارتباط با هم تفسير مىكند. { . پيام قرآن،19-18/1. }
معظمله در عرصه تفسير قرآن كريم گونههاى پنج گانهاى را نام بردهاند كه هر كدام نقش تعيين كنندهاى در هدايت گرى دينىِ مسلمانان داشته و آنان را از منظرهاى گوناگون به سرچشمه وحى نزديك مىسازد. درست است كه از هر راه، از اين راههاى پنج گانه وارد عرصه فهم و شناخت آيات قرآن شويم، بهره مناسب و ممكن خود را به دست خواهيم آورد، اما بايد دانست كه هر راه، گونهاى از شناخت كتاب پروردگار را فراهم مىآورد و به عبارتى ديگر مىتوان گفت كه هر كدام از اين گونهها، ويژگىِ هدايتى خود را به همراه دارد. ترديد نبايد داشت كه نگاه جامع نسبت به قرآن و ديدگاههاى آن، در هر يك از گونههاى پنج گانه ياد شده از سوى مفسران، مىبايد به صورت يك امر محسوس درآيد. يعنى وجه مشترك راههاى تفسيرىِ قرآن كريم در هر زمان و مكانى، جامعيت آن است كه مىبايد در تفسير آشكار گردد. اين ويژگىِ حتمى و بارز جامعيت است كه تفسير قرآن را از تفسير به رأى و آميختن غيرقرآن با قرآن، و سطحى نگرى و گسستگى مفاهيم و اصول، و تنگ نظرى و جمود و تحجر انديشى جدا و متمايز مىسازد.
تفسير موضوعى به دليل محورى شدنِ موضوعات قرآنى در ارتباط با زندگى و جامعه انسانى، كاربرد روشن و خاص خواهد داشت. در اين گونه تفسيرى، خواننده نه با پارهاى از آيات درباره يك موضوع، بلكه با تمام آيات مرتبط با آن از نزديك آشنا مىگردد و بدين سان مىتواند ديدگاه شفاف و گويا و كارآمد نسبت به يك محور اعتقادى يا اخلاقى به دست آورد و بر مبناى آن وارد ميدان عمل شود. اينك محورهاى موضوعى در تفسير موضوعى "پيام قرآن" - كه معظمله بدان پرداختهاند - ياد مىشود:
1. معرفت و شناخت در قرآن مجيد.
2. خداجويى و خداشناسى در قرآن مجيد.
3. طرق معرفت اللَّه در قرآن مجيد.
4. صفات جمال و جلال در قرآن مجيد.
5. معاد در قرآن مجيد (دو جلد).
6. نبوت خاصه در قرآن مجيد(دو جلد).
7. امامت و ولايت در قرآن مجيد.
8. حكومت اسلامى در قرآن مجيد.
تعريف و گستره تفسير موضوعى
پيش از اين كه ويژگىهاى تفسير پيام قرآن را يادآور شويم، مىبايد به تعريف تفسير موضوعى از منظر حضرت آية اللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - پرداخت.
"چرا قرآن به سبك موضوعى جمع آورى نشده و شبيه كتابهاى معمولى نيست، بلكه با تمام آنها تفاوت دارد؟ پاسخ اين است كه براى تهيه كتابهاى معمولى مولف يا مؤلفان موضوعات مختلفى را كه در يك قدر جامع شريكند، در نظر مىگيرند، مثلاً بيمارىهاى مختلف كه همه آنها به مسأله سلامت انسان ارتباط دارد، در علم طب در نظر گرفته مىشود. سپس مسايل مربوط به اين موضوعات را به فصول و ابواب مختلف تقسيم مىكنند: بيمارىهاى قلبى، بيمارىهاى عصبى، بيماريهاى گوارشى، بيمارىهاى تنفسى، بيمارىهاى پوستى و بيمارىهاى ديگر. بعد از آن هر فصل و هر باب را با توجه به مقدمات و نتايج آن مورد بررسى قرار مىدهند و به اين ترتيب كتابى به نام كتاب طب تدوين مىشود. ولى قرآن هرگز چنين نيست، كتابى است كه در طول 23 سال با توجه به نيازها و شرايط مختلف اجتماعى و حوادث گوناگون و مراحل مختلف تربيتى نازل شده است و همگام با حيات جامعه اسلامى پيش رفته و در عين حال بسته به زمان و مكان خاصى نيست ... منظور از تفسير موضوعى روشن مىشود و آن اين است كه آيات مختلفى كه درباره يك موضوع در سراسر قرآن مجيد، در حوادث و فرصتهاى مختلف آمده است، جمعآورى و جمعبندى گردد و از مجموع آن نظر قرآن درباره آن موضوع و ابعاد آن روشن شود. { . پيام قرآن، ج 21-20/1. }
چنان كه دوران نزول قرآن كريم نشان مىدهد، آيات وحى در بستر حركت توحيدى و فراگير پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله فرود آمده است كه پارهاى از آن را مىتوان دوره فردسازىِ قرآن خواند (نزول در مكه يا آيات مكى)، و پارهاى ديگر را مىتوان دوره جامعه سازىِ قرآن به حساب آورد (نزول در مدينة النبى يا آيات مدنى). در حقيقت قرآن كريم در عمل و برخورد با رخدادها يا به عبارتى در ارتباط با ضرورتهاى حيات طيبه الهى در مكه و مدينه نازل گشته و از اين رو شكل تدريجى داشته و در نهايت به صورت كتاب تدوين شده است. چنين كتابى نمىتواند همانندى با كتابهاى علمى داشته و محور يا محورهاى از پيش تنظيم شده به همراه داشته باشد. اما قرآن اين ويژگى را دارد كه مفسر در هر زمانى مىتواند آيات آن را درباره موضوعى يا محورى - چه اعتقادى و اخلاقى و چه حقوقى و اجتماعى - گرد هم آورده و به شكلى راهنما سامان دهد و چارچوبِ تكليف فرد و جامعه مسلمان عصر خويش را روشن سازد. اين ويژگى بىگمان هدايتگرىِ قرآن كريم و هدايت پذيرىِ امت اسلام و بلكه انسانها را ممكن مىسازد و قرآن را كتاب جاودانه زندگى انسان مىنماياند.
معظمله از نزول قرآن همگام با حيات جامعه اسلامى ياد كردند كه نمودار نگرش جامع قرآن كريم بوده و خط تفسير موضوعى يا هر گونه ديگر تفسيرى را در بستر عمل و حركت جمعى مسلمانان هويدا مىسازد، نه در كنج و گوشه صوفيانه و گسسته از جامعه و مديريت و سياست و اقتصاد آن. از اين روست كه ايشان جلد دهم تفسير موضوعى خود را به محور حكومت اسلامى اختصاص داده و خطوط قرآنى آن را ترسيم كردهاند.
بدين سان "پيام قرآن" به دست مىدهد كه تفسير موضوعى مىبايد مرتبط با حيات جامعه باشد و ناظر به ضرورتهاى گوناگون آن در هر زمان و مكانى. امروز كه نظام ولايىِ جمهورى اسلامى بر كشور ما سايه ميمون خويش را افكنده است، بى گمان تفسير موضوعى قرآن مىبايد از سوى مفسرانى انجام پذيرد كه حس مسؤوليت و شناخت واقعيتهاى جامعه ايران اسلامى را داشته و در انديشه سامانبخشى آن مىباشند. در حقيقت تفسير موضوعىِ امروز قرآن كريم همانندى با دوران نزول آيات مدنى پيدا مىكند كه پيام در بستر حركت و تعهد دينى مردم است. بنابراين دو مسأله تبيينِ تكليف و انجامِ تكليف بايسته در نظام سياسى اسلام مىبايد طرح شود. يعنى آيات قرآنى در موضوع جامعه اسلامى يا حكومت اسلامى، مىبايد به گونهاى بيان و تفسير شوند كه بتوان هم تكليف مسؤولان و مديران و عالمان و شهروندان مسلمان را به روشنى به دست آورد، و هم چگونگى انجام آن تكليفها را. با توجه به آيات و نيز سيره نبوىصلى الله وعليه وآله كه مرتبط با اين محور است، مىتوان حتى تصوير شفافى از اقدامها در هر برهه و عرصه عملى و مديريتى به دست داد.
حضرت آية اللَّه مكارم - مدظلهالعالى - در تفسير موضوعى قرآن كريم، همان شيوه درستِ حضرت علامه طباطبايىقدس سره را دارند كه تفسير پذيرى آيات به كمك هم است. بدين گونه آياتِ طبقه بندى شده در يك موضوع، در عين حال كه روشنگر ميدانى از ايمان و عمل صالح شناخته مىشوند، روشنگر آيات مرتبط ديگر نيز بوده و مفسر را از راهى استوار و مطمئن به سرچشمه رهنمون خواهد گشت. گفتنى است كه رعايت اصل "القرآن يفسر بعضه بعضا" در تفسير موضوعى قرآن آسانتر و ممكنتر است، چراكه مفسر همه آيات مربوط به يك محور را گرد آورده و پيش نظر دارد. مثلاً اگر آيهاى متشابه است، آيهاى ديگر محكم است. و يا اگر آيهاى ناسخ است، آيهاى منسوخ است. به هر حال مفسر موضوعى با فراخى عرصه نظر و تدبر در آيات روبهروست و كمتر دچار خطا و بى نصيبى از جامعيت منظر وحيانى خواهد شد.
"مثلاً آيات مربوط به دلايل خداشناسى از قبيل فطرت، برهان، نظم، برهان وجوب و امكان و ساير براهين در كنار هم چيده شود و از آن جا كه " القرآن يفسر بعضه بعضا" (آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند) ابعاد اين موضوع روشن مىگردد. همچنين آيات مربوط به بهشت يا دوزخ، صراط، نامه اعمال و آيات مربوط به مسايل اخلاقى، تقوا، حسن خلق و شجاعت و... آيات مربوط به احكام: نماز، روزه، زكات، خمس و زكات، آيات مربوط به عدالت اجتماعى و جهاد با دشمن و جهاد با نفس و... مسلماً هرگاه اين آيات كه در قرآن مجيد به مناسبتهاى گوناگون نازل شده است، هر گروه، جداگانه جمعآورى و در كنار هم چيده شود و تفسير گردد، حقايق تازهاى از آن كشف خواهد شد و از اين جا ضرورت تفسير موضوعى روشن مىشود.{ . پيام قرآن، ج 21/1. }
امتيازهاى تفسير موضوعى قرآن كريم
استاد معظم تفسير موضوعى را به دليل پارهاى امتيازهايى كه به همراه دارد، نسبت به تفسيرهاى ديگر، به ويژه تفسير مفردات يا تفسير ترتيبى قرآن كريم، در موقعيتى ممتاز مىنماياند. امتياز نخست را مىتوان امكانِ تفسيرپذيرى سهل و آسانِ آيات در كنار هم دانست كه از آسيبهاى احتمالى تفسير پيشگيرى مىكند.
امتياز ديگر تفسير موضوعى را مىتوان كشف حقايق جديدِ وحيانى در بستر ارتباط آيات مرتبط با يك محور به حساب آورد.
امتياز سوم آن، ابهام زدايى از مقولاتى است كه به نظر ظاهر بنيان، متضاد و متناقض در قرآن كريم آمده، حال آن كه در نگاه كلى و فراگير قرآن چنين چيزى واقعيت ندارد. مسأله شفاعت را مىتوان از اين دسته به شمار آورد كه برخى را به رد و انكار شفاعت كشانده است، در حالى كه شفاعت از اصول اعتقادى و تربيتى قرآن كريم مىباشد و خرد سالم بر لزوم آن گواهى مىدهد. آنان آياتى را دستاويز خود مىسازند كه نفى كننده اصل شفاعت است و هيچ تأملى ندارند كه مقصود وحى و خداوند از اين آيات چيست. آنان در واقع با رويگردانى از ديگر آياتِ شفاعت كه از امكان و شروط آن سخن مىگويند، در تفسير خود به گمراهى افتاده و از نور هدايت فراگير قرآنى بى نصيب مىمانند.
امتياز چهارمِ تفسير موضوعى را، بايد در راهگشايى نظرى و عملىِ مسلمانان دانست. نگاه يك مفسر به مجموع آيات جهاد و دفاع يا هر مسأله ديگر اجتماعى و سياسى جامعه مسلمانان، راهكارها و راهبردهاى لازم را به همراه دارد و آنان را در جهت عزت و اقتدارى كه ويژه مومنان است، نگاه داشته و سرآمد ملل ديگر مىسازد.
امتياز پنجم، توليد مفاهيم جديد از بطن آيات پراكندهاى است كه در تفسير موضوعى قرآن كريم به هم پيوسته گشتهاند و ظرفيت زايندگى معرفتىِ متناسب با حيات طيبه را يافتهاند.
" در بسيارى از آيات قرآن تنها يك بعد از ابعاد يك موضوع آمده است، مثلاً در مورد مسأله شفاعت در بعضى از آيات اصل امكان شفاعت آمده است... در اين جا مىبينيم هالهاى از ابهام مسايل مربوط به شفاعت را در بر گرفته، از حقيقت شفاعت گرفته تا شرايط و خصوصيات ديگر، ولى هنگامى كه آيات شفاعت را از قرآن برداريم و در كنار هم بچينيم و آنها را در پرتو هم تفسير كنيم، اين ابهام برطرف شده و مشكل به خوبى حل مىگردد. همچنين آيات مربوط به ابعاد جهاد يا فلسفه احكام اسلام يا آيات مربوط به برزخ يا مسأله علم خدا و همچنين موضوع علم غيب و اين كه آيا براى غير خدا آگاهى بر غيب ممكن است يا نه؟ اگر آيات هر يك، يك جا مورد توجه قرار گيرد ممكن است حق مطلب ادا شود و ابهامات موجود همه از تفسير موضوعى حل شود. اصولاً آيات مربوط به محكم و متشابه كه دستور مىدهد آيات متشابه قرآن را در پرتو محكمات تفسير كنيد، خود نوعى تفسير موضوعى است. به هر حال با تفسير آيات مربوط به يك موضوع در پرتو هم، جرقههاى تازهاى از ميان آنها جستن مىكنند، جرقههايى كه در ميان آنها معارف قرآنى است و راهگشاى بسيارى از مشكلات عقيدتى و احكام اسلامى مىباشد. آيات قرآن را مىتوان به كلمات جداگانهاى تشبيه كرد كه هر كدام براى خود مفهومى دارد اما وقتى آنها را در كنار هم بچينيد مفاهيم تازهاى مىبخشد، يا آنها را به مواد حيات بخشى مانند اكسيژن و ئيدروژن تشبيه كرد كه وقتى با هم تركيب شوند، آب كه ماده حيات بخش ديگرى است به دست مىآيد. { . پيام قرآن، ج 22/1. }
پيشينه تفسير موضوعى
معظمله ضمن اشاره به كوششهاى مفسران قرآن در زمينه تفسير موضوعى و قدرشناسى از آنان، آثارى را نام مىبرند كه هر كدام گواه پيشينه تفسير موضوعى قرآن كريم در حوزههاى علميه مىباشند. ايشان "علامه مجلسى"قدس سره را يكى از اين كوشندگان مىدانند كه در كتاب عظيمِ "بحارالانوار"، طى تنظيم فصولى، اقوالى از مفسران را مىآورد و به گونهاى كار موضوعى در تفسير انجام مىدهد. موضوعاتى مانند قلب و سمع و بصر از ديدگاه قرآن و حديث يا خواب يا ماجراهاى اهل كتاب و مشركان پس از هجرت پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله از مواردى است كه علامه جليل القدر در بحارالانوار گنجانده و پيرامون آن به بحث پرداخته است. "آيات الاحكام" عنوان كتاب هايى است كه فقه را در قرآن كريم سراغ مىگيرد. اين گونه آثار نيز نمودار تفسير موضوعى و پيشينه آن در حوزههاست.
"شيخ آقا بزرگ تهرانى" در كتاب گران سنگ خويش؛ "الذريعه"، بيش از سى اثر در زمينه آيات الاحكام ياد مىكند كه آيات الاحكام محقق اردبيلى به نام "زبده البيان" از آن شمار است. افزون بر اين همه مىتوان از آثارى مانند " اعجاز قرآن از نظر علوم امروز"، " جامعه و تاريخ يا حقوق در قرآن مجيد"، و آثار مربوط به داستانهاى قرآنى با نام " قصص القرآن"، و نيز "مفاهيم القرآن" ياد كرد كه حاصل فعاليت قرآن پژوهى در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم است. با اين همه حضرت آية اللَّه العظمى مكارم - مدظلهالعالى - بر اين باورند كه هنوز تفسير موضوعى در حوزههاى علميه به حد و مرز بايستهاى كه انتظارش مىرود، دست نيافته است.
يعنى شايسته است كه بزرگان روحانيت افزون بر تلاشهاى فقاهتى خود به كار قرآنى روى آورند و روند تفسير قرآن، به ويژه تفسير موضوعى آن را به سمت تكامل رانده و ديدگاههاى شفافتر و كارآمدترى از وحى را در دسترس جامعه و جهان اسلام قرار دهند. بىگمان از اين رهگذر نيكوتر و سريعتر مىتوان به نشر سالم معارف اهل بيتعليهمالسلام دست يازيد و سيماى زلال ولايت و تشيع را به مسلمانان نماياند و پيشرفت شبهات مرتبط با مسايل عقيدتى شيعه و فتنه انگيزىهاى وهابيون و ديگر فرقههاى گمراه و وابسته به استكبار جهانى را ناممكن ساخت. تجربههاى تفسيرى شيعه تاكنون به دست داده است كه نشر ديدگاههاى قرآنى شيعه، به ميزان زيادى از تلاش بدانديشان و تفرقه انگيزان كاسته و برادران انصافگراى اهل سنت را از نزديك با عقايد شيعيان آشنا ساخته و ذهنيت سالم و اخوت گرايانه را جايگزين ذهنيت اختلاف گرايانه كرده است. حضرت آية اللَّه مكارم - مدظلهالعالى - با تأكيد بر استمرار تفسير موضوعى قرآن كريم و بهرهگيرى مفسران كنونى از تجارب تفسيرىِ عالمان پيشين در عرصه تفسير لغات و آيات احكام و نيز تفسير ترتيبى، ضرورت عدم گرايش به كارهاى تكرارى در تفسير موضوعى را يادآور مىشوند كه نمودار ضرورت نوآورىهاى مكتبى و قرآنى است.
"ولى با تمام اين تلاشها و كوششهاى شايان تقدير بايد اعتراف كرد كه هنوز مسأله تفسير قرآن به شكل موضوعى دوران طفوليت خود را مىگذراند و سالها طول خواهد كشيد تا همچون تفسير ترتيبى مقام شايسته خود را پيدا كند و اين ممكن نيست مگر با تلاشهاى پىگير دانشمندان و مفسران كه با استفاده از تجارب گذشتگان اين موضوع را پيش برند و به كمال مطلوب برسانند. آن چه را در كتاب حاضر [پيام قرآن] نيز ملاحظه مىكنيد حلقهاى از اين زنجير است كه اميد است با ضميمه شدن به حلقههاى ديگر، سلسله قابل ملاحظهاى را تشكيل دهد. مهم اين است كه صاحب نظران از كارهاى تكرارى در اين زمينه بپرهيزند و هر كدام به ابداع و ابتكار تازهاى دست زنند تا در پرتو اين ابداعات و اين ابتكارات اين راه طولانى طى شود. { . پيام قرآن، ج 29/1. }
روند تفسير موضوعى و دشوارىهاى آن
استاد معظم ما در پاسخ اين پرسش كه چرا تفسير موضوعى رشد كافى نداشته است؟ اظهار مىدارند كه:
مشكلات فراوانى كه بر سر راه تفسير موضوعى بوده، همواره مانع از نمو آن گشته است، به خصوص اين كه تفسير موضوعى نياز به معجمهاى دقيق و جامعى دارد كه بتوان هر آيه را به آسانى از آن استخراج كرد. در زمانهاى گذشته وجود نداشته و امروز بحمدللَّه در دسترس ما است. { . پيام قرآن، ج 32-31/1. }
دشوارىهاى كار تفسير موضوعى، نيز از مسايلى است كه مفسران را در اين عرصه درگير خود ساخته و تلاشهاى فزونترى را مىطلبد كه در عرصه تفسير ترتيبى شايد به اين اندازه نياز نباشد. زيرا مفسر موضوعى نمىتواند يك محور قرآنى را برگزيند و به سهولت با گردآورى آياتى به ديدگاه قرآنى مورد نظر دست يابد. معظم له پارهاى از دشوارىهاى ياد شده را كه از نزديك با آنها رو به رو بودهاند، يادآور مىشوند كه راهنماى تفسيرى ديگران خواهد بود. اينك نمايهاى از آن همه به دست داده مىشد كه درخور بررسى و تأمل بوده و منزلت مفسران موضوعى را مىنماياند.
دشوارىهاى تفسير موضوعى
1. بسنده نبودنِ گردآورى آيات يك موضوع
برخى كه هنوز تجربه تفسير موضوعى ندارند، مىپندارند كه با گشودن "المعجم" و نشاندن آيات مسأله تقوا در كنار هم مىتوان به تفسير موضوع تقوا پرداخت، حال آن كه برخى آيات مرتبط با تقوا بوده و در عين حال واژه تقوا و ديگر واژگان مربوط بدان، در آن آيات ذكر نشده است.
2. آسان نبودن گردآورى آيات و نتيجهگيرى از آنها.
بدون تجربهها و مطالعههاى فراوان قرآنى و تفسيرى نمىتوان آيات مرتبط با موضوعى را كنار هم آورد و نتيجههاى لازم را كسب كرد. بسا ابعادى از يك موضوع، از چشم يك مفسر پنهان مانده و تفسير موضوعىاش را به نارسايى كشاند.
3. فزونى موضوعات قرآنى
آيا مىتوان موضوعات تفسير موضوعى را به آسانى نام برده و محدودهاى براى آن به دست آورد؟ دست اندركاران تفسير و تدبر در قرآن كريم مىدانند كه هر موضوع قرآنى، زير مجموعه هايى دارد كه بدون آن نمىتوان به نگرش همه جانبه و راهنما دست يازيد.
اين همه به اين دليل گفته شد كه نبايد تفسير موضوعى را آسانتر يا آسان يابتر از تفسير ترتيبى دانست. گرچه هر گونه تفسيرىِ قرآن كريم دشوارىهاى خود را بر سر راه مفسر مىگذارد و او را به عزم مؤمنانه و مخلصانه فرا مىخواند، با اين همه بايد گفت كه تفسير موضوعى به دليل تفكيك آيات و شناخت حد و مرز مفاهيم قرآنى از يكديگر، و به هم آميختگى عناصر اعتقادى و اخلاقى و عملى قرآن، همت بلند و فراخى ديده و تقوا و توفيق الهى را مىطلبد. بارى بسيار بايد كوشيد، تا بتوان يك كار راست و درست و تأثيرگذار بر ايمان و فرهنگ و سياست و اقتصاد مسلمانان ارايه داد و آنان را در برابر امواج دين ستيزانه الحاد و استكبار جهانى مصونيت بخشيد.
"تفسير موضوعى حداقل سه مشكل عمده دارد كه بر سر راه مفسر خودنمايى مىكند:
1. تفسير موضوعى اين نيست كه انسان كتابهاى معجم قرآن مجيد را در برابر خود بگذارد و مثلاً براى تفسير موضوع جهاد يا تقوا آياتى كه تحت همين عنوان (جهاد و تقوا) در معجم آمده است جمع آورى كند. زيرا بسيار مىشود كه آياتى از قرآن پيرامون اين دو موضوع سخن مىگويد، بىآنكه كلمه تقوا يا جهاد در آن به كار رفته باشد و اين فراوان است...
2. مشكل ديگر تفسير موضوعى همان مشكل جمع بندى آيات و نتيجهگيرى از آنها است كه نياز به دقت و ظرافت و ذوق و آگاهى بسيار و احاطه فراوان به آيات قرآن و تفاسير دارد و در آن جا كه آيات مرتبط به يك موضوع متعدد و هر كدام بعد خاصى دارد، اين جمع بندى پيچيدهتر مىشود....
3. مشكل بزرگ ديگر اين است كه موضوعاتى كه در قرآن مجيد، اين كتاب بزرگ آسمانى مطرح شده، حد و حسابى ندارد. از مسايل اعتقادى گرفته تا مسايل عملى، از مسايل اخلاقى گرفته تا سياسى و اجتماعى و اقتصادى و آداب معاشرت و جنگ و صلح و تاريخ انبيا و اسرار آفرينش و... در هر يك از زمينهها موضوعات فراوانى است كه قرآن از آنها بحث كرده و بررسى همه اينها وقت و حوصله زيادى لازم دارد. { . پيام قرآن، ج 1 /31-30. }
تفسير موضوعى و روشها
روشهايى كه در تفسير موضوعى مىتوان به كار گرفت يا در كارهاى انجام شده از سوى مفسرانِ موضوعى به چشم مىخورد، قابل تأمل و تحقيق است. مىتوان در تفسير موضوعى، نخست به طرح تحليلهاى مرتبط با يك موضوع قرآنى پرداخت كه در آثار فيلسوفان و متكلمان و عالمان اخلاق و غير آنان آمده است، و از آن پس آيات قرآنى را در ارتباط با آن موضوع گرد آورده و به تفسير آن پرداخت و ديدگاه قرآنى را عرضه كرد. و از طرفى مىتوان از همان گام نخست به سراغ قرآن كريم رفت و آيات مرتبط با موضوع مورد نظر را استخراج كرده و به تفكيك و تقسيم زيرمجموعهاش دست يازيد و در پايان ديدگاه قرآنى را مطرح كرد.
حضرت آيةاللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - روش دوم را در تفسير موضوعى "پيام قرآن" برگزيدهاند و روش نخست را روشى مطمئن در دستيابى به هدف وحيانى نمىشمارند، چراكه مفسر در آن ميدان از آيات قرآن به عنوان شاهد و شواهد كلام خويش بهره مىجويد، اما در روش دوم رجوع مستقيمِ مفسر موضوعى به قرآن كريم وجود دارد. خطر گرايش به پيش داورىهاى ذهنى در روش نخست به چشم مىخورد و ممكن است كه مفسران موضوعى به درستى نتوانند ديدگاه زلال و خالص وحيانى در ارتباط با موضوعى را فراهم آورند. بدين سان مفسرانِ موضوعى در شيوه نخست، خواه ناخواه از كنار يك لغزشگاه در حال عبور هستند كه بسا ناخواسته دچار خطا در فهم و شناخت آيات قرآنى شوند.
" در تفسير موضوعى دو روش وجود دارد: روش اول كه بعضى از مفسران براى كار خود انتخاب كردهاند، كه موضوعات مختلف را اعم از موضوعات اعتقادى (توحيد و معاد...) يا موضوعات اخلاقى (تقوا، حسن خلق و...) را در كلام خود مطرح مىكنند و بعد از تحليلهاى فلسفى و كلامى يا تحليلهاى اخلاقى، بعضى از آيات قرآن را كه در اين زمينه وارد شده است، به عنوان شاهد ذكر مىكنند. روش دوم اين است كه ماقبل از هر چيز به گردآورى تمام آياتى كه درباره يك موضوع در سرتاسر قرآن وارد شده است بپردازيم و بدون پيش داورىهاى قبلى اين آيات را در كنار هم چيده، يك به يك تفسير كنيم و بعد در يك جمع بندى رابطه آنها را با يكديگر در نظر گرفته و از مجموع آنها به يك ترسيم كلى دست يابيم. در اين جا مفسر مطلقاً از خود چيزى ندارد و همچون سايه به دنبال آيات قرآن مىرود، همه چيز را از قرآن مىفهمد و تمام همت او كشف محتواى آيات است و اگر از كلمات ديگران حتى از احاديث كمك مىگيرد، در مرحله بعد و جداگانه است. در "پيام قرآن" اين روش را انتخاب كردهايم. در اين كتاب همه جا آيات قرآن كه درباره يك موضوع وارد شده است، در پيشانى بحث قرار گرفته و تمام مطلب در سايه آن آيات پيش مىرود و فكر مىكنيم اين راه بهتر ما را به حقايق قرآنى مىرساند، تا راه اول. اتفاقاً اين دو روش در تفسير معمولى (همان تفسيرهاى ترتيبى كه به ترتيب آيهها و سورهها نوشته شده است) نيز وجود دارد. گروهى آيات قرآن را بر نظرات خود تطبيق مىكنند و گروه ديگرى نظرات خود را تابع آيات قرآن قرار مىدهد و مسلماً راه صحيح تفسيرى راه دوم است. { . همان/30-29. }
ويژگی هاى تفسير موضوعى پيام قرآن
1. كوتاه بودن مباحث و مطالب تفسيرى
در تفسير پيام قرآن سعى شده است كه هر گفتارى كه به مناسبتى پيرامون آيه يا آياتى آمده است، كوتاه باشد. عنوانهاى زير كه در اين تفسير به چشم مىخورد، همه كوتاهى و گذرا بودن بحثها را مىنماياند: اشاره، متن آيات، ترجمه آيات، شرح مفردات (واژگان موضوع موردنظر)، تفسير و جمع بندى و توضيحات. در اين جا به عنوان نمونه از، گفتار مربوط به موضوع "وحى" سخن خواهيم راند. اين مبحث تحت عنوان "پنجمين منبع معرفت؛ وحى آسمانى" چنين آمده است: {. همان /213. }
الف) اشاره.
ب) آيات.
ج) ترجمه.
د) شرح مفردات: وحى، انزال و تنزيل، تبيين و تكلم.
ه') تفسير و جمع بندى: "آفتاب عالم تاب وحى". در اين بخش پنجم برداشتهاى كوتاه و جداگانه از دوازده آيه كه مرتبط با موضوع وحى است با عنوان توضيحات، ارايه مىشود:
1. اقسام وحى در قرآن مجيد؛
2. حقيقت وحى چيست؟ ؛
3. وحى در ميان فلاسفه غرب و شرق؛
4. فرضيه غريزى بودن وحى؛
5. پيامبر چگونه يقين مىكند كه وحى از سوى خداست؟
6. قرآن غنىترين منبع معرفت در احاديث اسلامى؛
7. وحى غير پيامبران (وحى الهامى)؛
8. چگونگى نزول وحى بر پيامبرصلى الله وعليه وآله؛ 9. الهامات غريزى.
بر كسى كه با تفاسير گوناگون ترتيبى و موضوعى و مانند آن سر و كار دارد، پوشيده نيست كه روش تفسير موضوعىِ پيام قرآن، جاذبه ويژهاى داشته و به ويژه در عصر حاضر كه فراغت براى مطالعه و دين پژوهى و قرآن پژوهىِ مسلمان به كمترين زمان خود كاهش يافته است، اقبال نيكويى خواهد داشت. اكنون براى هر يك از بندهاى ياد شده، شاهدى مىآورم تا خواننده از نزديك با متن و تلاش تفسيرىِ پيام قرآن آشنايى يافته و به مطالعه آن رغبت پيدا كند.
نمونه براى "اشاره":
در حقيقت اگر عقل ما به منزله نورافكن نيرومندى باشد و فطرت و وجدان و تجربه به منزله نورافكنهاى ديگرى، وحى همچون خورشيد عالم تاب است و قلمرو آن بسيار وسيعتر و گستردهتر.
{P . پيام قرآن، ج 1 /214. P}
نمونه براى " شرح مفردات":
وحى در قرآن مجيد و روايات اسلامى و ادبيات عرب، در معانى زيادى به كار رفته است، ولى اصل وحى چنان كه " راغب " در " مفردات" مىگويد به معنى اشاره سريع است و به همين جهت به كارهاى سريع وحى گفته مىشود و به سخنان رمزى و آميخته با كنايه كه با سرعت رد و بدل مىشود، نيز اين واژه اطلاق مىگردد كه گاه با اشاره و گاه با كتابت حاصل مىشود، سپس به معارف الهيه كه به انبيا و اوليا اطلاق مىگردد، واژه وحى اطلاق شده است.
{P . پيام قرآن، ج 1 /217-216. P}
نمونه براى " تفسير و جمع بندى":
پنجمين آيه در پاسخ گروهى از يهود است كه وقتى از پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله شنيدند پيك وحى كه بر او نازل مىشود جبرئيل است، گفتند او دشمن ما است! مىفرمايد" بگو كسى كه دشمن جبرئيل است (در واقع دشمن خدا است) چرا كه او به فرمان الهى اين آيات قرآن و تعليمات اسلام و دستورات آن را بر قلب تو نازل كرده است. " اين تعبير نشان مىدهد كه جبرئيل گاه آيات قرآن را مستقيماً بر قلب پيغمبر اكرمصلى الله وعليه وآله نازل مىكرد، در حالى كه از رواياتى استفاده مىشود كه گاه به صورت انسانى مجسم گشته و در برابر پيامبرصلى الله وعليه وآله ظاهر مىشده و پيام الهى را به او ابلاغ مىكرده است.
{P . پيام قرآن، ج 223/1. P}
نمونه براى توضيحات:
وحى غير پيامبران (وحى الهامى). چنان كه در آغاز اين بحث گفتيم وحى معنى گستردهاى دارد كه يكى از شاخههاى آن وحى نبوت و رسالت است، ولى شاخه ديگر آن الهامى است كه به قلب غير انبيا مىافتد و يا پيامى است كه به وسيله بعضى از فرشتگان به غير پيامبران ابلاغ مىشود. نمونه اول همان است كه قرآن درباره مادر موسى مىگويد: «و اوحينا الى ام موسى ان ارضعه فاذا خفت عليه فالقيه فى الم و لا تخافى و لا تحزنى»" ما به قلب مادر{P . قصص/7. P}
موسى الهام كرديم كه نوزادت را شير ده و هنگامى كه بر او (از دشمنان) ترسيدى او را در دريا (نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش." و نظير همين معنا درباره حواريون حضرت مسيحعليهالسلام نيز آمده است، آن جا كه مىفرمايد: «و اذا اوحيت الى الحواريين ان آمنوا بى و برسولى قالو آمنا و اشهد باننا مسلمون.» و به ياد آور{P . مائده/111. P}
هنگامى را كه به حواريون وحى فرستادم كه به من و فرستادهام ايمان بياوريد، گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم." و نيز درباره حضرت يوسفعليهالسلام پيش از آن كه به مقام نبوت برسد، تعبير به وحى شده است، در آن هنگام كه برادران تصميم گرفتند او را در چاه بيفكنند، قرآن مىگويد: «و اوحينا اليه لتنبئهم بامرهم هذا و هم لايشعرون.» " ما به يوسف در اين هنگام وحى{P . يوسف/15. P}
فرستاديم كه در آينده (هنگامى كه به قدرت خواهى رسيد) آنها را از اين كارشان باخبر خواهى ساخت، در حالى كه آنها تو را نمىشناسند. " اين وحى الهى به قرينه آيه 22 همين سوره، وحى نبوت نبوده، بلكه الهامى بود از سوى خداوند به قلب يوسف، براى اين كه بداند او تنها نيست و خداوند او را حفظ مىكند و به قدرت مىرساند و برادران از اين عمل خود پشيمان خواهند شد و همين وحى بود كه در آن شرايط دردناك نور اميدى بر قلب يوسف پاشيد... نمونه روشن اين گونه وحى، الهامى است كه به قلب امامان معصومعليهمالسلام مىشد كه در روايات كراراً به آن اشاره شده است.
{P . پيام قرآن، 343-242/1. P}
همان گونه كه نمونههاى تفسير موضوعىِ پيام قرآن به دست مىدهد، مخاطبان اصلى اين اثر قرآن پژوهانه، جوانان مسلمانىاند كه به رغم گرايشهاى مذهبى، در سطحى از مطالعات دينى و فلسفى و اجتماعى نيستند كه خواننده آثار دشوار و مباحث سنگين باشند. از اين رو آنان به سهولت مىتوانند از رهگذر اين تفسير موضوعى كه ساده و آسان نگاشته شده است، كم و بيش به شناخت هايى از موضوعات قرآنى دست يابند. البته طلبههاى جوان نيز از اين طريق مىتوانند آگاهىهاى تفسيرىشان را ارتقا بخشيده و ذهن خود را براى تدبر و تعقل در آيات قرآن كريم آماده سازند.
2. نقد و تحليل اقوال مفسران و ديگران.
ويژگى ديگر تفسير موضوعى "پيام قرآن" عبارت است از نقل و نقد آراى كسانى كه برداشتهاى ناصواب از آيات قرآنى داشتهاند. خوانندگان اين تفسير ضمن آشنايى با نام و گفتار آنان پى مىبرند كه نادرستهاى تفسيرى كدامند. در اين جا نمونه هايى از اين ويژگى به دست داده مىشود.
" فخر رازى ذيل آيه 38 سوره طه كه درباره وحى مادر موسى سخن مىگويد، شش احتمال ذكر است كه غالب آنها خلاف ظاهر است، زيرا ظاهر آن [آيه ياد شده] همان القا به قلب يا شنيدن صوت فرشته است كه با معنى لغوى آن نيز سازگار است. [براى توضيح بيشتر به جلد 22، تفسير كبير فخر رازى، ص 52 مراجعه شود.]
{P . پيام قرآن، ج 243/1. P}
مورد ديگر " علامه اقبال لاهورى" است كه از غريزى بودن وحى سخن رانده است. او در كتاب" احياى فكر دينى در اسلام "، برگردان "استاد احمد آرام"، به طرح برداشت خود درباره وحى و حقيقت آن پرداخته است. در تفسير موضوعى پيام قرآن، در ارتباط با فرضيه اقبال لاهورى پيرامون وحى چنين آمده است:
" عصاره اين فرضيه اين است كه وحى نوعى معرفت ناخودآگاه شبيه غرايز و مادون معرفت خودآگاه است كه از طريق حس و تجربه و عقل به دست مىآيد و با تكامل تفكر و عقل دستگاه وحى ضعيف مىشود و عقل جاى آن را مىگيرد و خاتمه يافتن نبوت به وسيله پيامبر اسلام نيز از همين جا سرچشمه مىگيرد. اين فرضيه با اين كه از سوى يك نويسنده اسلامى اظهار شده است، از جهاتى از فرضياتى است كه دانشمندان و نويسندگان غربى در زمينه وحى دارند، ضعيفتر و پايينتر است، هر چند از نظر فقدان دليل تفاوتى با آنها ندارد و مىتوان گفت بدترين نظريهاى است كه تاكنون درباره وحى داده شده است. زيرا اولاً دانشمندان غربى وحى را مافوق درك حسى و عقلى انسان مىدانستند، در حالى كه طبق اين فرضيه دستگاه وحى مادون حسى و عقل است و اين راستى پندار عجيبى است. ثانياً متفكران غربى هرگز وحى را از جنس غريزه موجود در حيوانات نمىشمردهاند، در حالى كه طبق اين فرضيه از همان جنس است. ثالثاً براى يك مسلمان كه آشنا به قرآن است اين مطلب كاملاً واضح است كه وحى از نظر قرآن نوعى ارتباط با علم خداوند است و دريافت معارف فوقالعاده عظيمى كه انسان هرگز نمىتواند با پاى عقل به آن برسد از اين درياى بىكران است... حقيقت اين است جمعى از كسانى كه به عنوان متفكر اسلامى معروف شدهاند، بيش از آن چه متفكر اسلامى هستند، متفكر غربى مىباشند و نظرات آنها رنگ تند و زنندهاى از افكار آنها دارد. به همين دليل هميشه تلاش و كوشش آنها اين است كه براى حقايق مافوق طبيعى توجيهات طبيعى درست كنند.
{P . همان/238-236.
نقد و رد احاديث ناسازگار با معارف اسلامى، نيز در اين تفسير موضوعى به چشم مىخورد. حديث معروفى درباره نخستين جلوه وحى بر پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله در غار حرا وجود دارد كه افزون بر " سيد قطب" در " تفسير فى ظلال القرآن" و محدثان و مفسران اهل سنت آن را روايت كرده و در متون روايى آنان همچون "صحيح بخارى" و "صحيح مسلم" آمده است. تفسير موضوعى پيام قرآن، اين حديث را رد مىكند و در شمار مجعولات مىآورد.
" بعضى از روايات مىگويد" وقتى نخستين وحى بر پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله نازل شد و از كوه "حرا" به خانه خديجه آمد و آن چه را ديده بود، براى او تعريف كرد، اضافه فرمود: من بر خودم مىترسم. (يعنى از اين مىترسم كه اين وحى الهى نباشد.) خديجه او را دلدارى داد و نزد "ورقةبن نوفل" كه پسر عمويش بود برد. ورقه كسى بود كه در زمان جاهليت آيين مسيحيت را انتخاب كرده بود، باسواد بود و به زبان عربى و عبرى آشنا بود. او از پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله خواست كه آن چه را ديده شرح دهد. وقتى پيامبرصلى الله وعليه وآله آن چه را ديده بود شرح داد، ورقه گفت اين همان ناموس (پيك وحى) است كه بر موسى نازل مىشد و سپس گفت كاش من زنده بودم تا هنگامى كه قومت مىخواهند تو را از اين شهر بيرون كند ياريت كنم." اين گونه احاديث بدون شك جز مجعولات است. پيامبرى كه به وضوح با عالم غيب ارتباط مىگيرد و با تمام وجودش اين رابطه را حس مىكند، چه نيازى به ورقه بن نوفل كاهن نصرانى دارد؟ و چگونه مىتوان بر چنين وحيى اعتماد كرد؟ چرا موسى بن عمران كه در وادى طور نخستين وحى را دريافت داشت هرگز چنين شكى به خود راه نداد؟ يا اين كه موسى تنها صدا را شنيد و فرشته وحى را نديد؟ آيا اينها دليل بر آن نمىشود كه دستهاى مرموز دشمنان براى سست كردن پايههاى وحى و نبوت اسلامى چنين خرافاتى را جعل و به كتب اسلامى كشانيده است؟
{P . پيام قرآن، ج 1 /240-239. P}
3. بهرهگيرى از احاديث به منظور روشنگرى فزونتر مباحث قرآنى.
در تفسير موضوعىِ پيام قرآن، در هر باب مىتوان احاديث گوناگون و بسيارى را نگريست كه هر كدام به گونهاى، روشنگرى پيرامون موضوع قرآنى مورد نظر دارد. شكى نيست كه تفسير آميخته به معارف اهل بيتعليهالسلام، نسبت به تفاسير گسسته از عترت پيامبر اكرم صلى الله وعليه وآله، آثار مطمئن به شمار آمده و مفسران و خوانندگان را از لغزش در وادىهاى نگران كننده باز مىدارند. بسا برداشتهاى قرآنى كه به دليل بريدگى از مكتب ولايت، نتوانسته روشنگر راه و زندگى مسلمانان گردد و آنان را به سرگردانى فزونتر رانده است. اينك به منظور ارايه نوع كوشش پديد آورندگان تفسير موضوعى پيام قرآن، حديث هايى چند از اين اثر آورده مىشود كه همراه با نتيجهگيرى آنان از كلام عترتعليهمالسلام مىباشد.
" تلاش براى راه يافتن به اين جهان مرموز [وحى] بيهوده است، ولى با اين حال پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله يا امامان معصومعليهمالسلام هنگامى كه با سؤالات مربوط به كيفيت وحى روبهرو مىشدند، پاسخهاى سربستهاى بيان مىداشتند كه شبحى از وحى را ترسيم مىكند، فقط شبحى. مرحوم" صدوق" در " اعتقادات" درباره نزول وحى سخنى دارد كه قاعدتاً از محتواى اخبار جمعآورى شده و حاصل آن چنين است: ما عقيده داريم كه پيش روى اسرافيل لوحى است. هنگامى كه خداوند متعال مىخواهد وحى بفرستد لوح به پيشانى اسرافيل مىخورد و او به آن نگاه مىكند و آن چه را در آن است مىخواند. پس او به ميكائيل القا مىكند، ميكائيل هم به جبرئيل و جبرئيل آن را به انبيا القا مىكند. اما آن حال بيهوشى كه عارض پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله مىشد، بدن سنگين مىگشت و عرق مىنمود، مربوط به موقعى است كه خداوند مستقيماً او را مخاطب مىساخت. اما جبرئيل براى احترام پيامبرصلى الله وعليه وآله هرگز بدون اجازه وارد نمىشد و نزد حضرت بسيار مؤدب مىنشست." مضمون اين حديث اجمالاً در روايات{P . اعتقادات صدوق/100. P}
آمده است. در حديث ديگرى مىخوانيم" هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل مىشد، صداى زمزمه آرامى نزديك صورت خود مىشنيد." و باز در حديثى آمده است كه " وقتى وحى بر آن حضرتصلى الله وعليه وآله نازل مىشد، حتى در روزى كه هوا كاملاً سرد بود، از پيشانى مباركش عرق جارى مىشد." روى هم رفته از روايات{P . بحارالانوار،261/18. P}
استفاده مىشود كه وحى به اشكال مختلفى بر پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله نازل مىشد و هر كدام آثارى به همراه داشته است و نيز استفاده مىشود كه جبرئيل گاه به صورت اصلى كه خدا او را بر آن صورت آفريده بود، بر پيامبرصلى الله وعليه وآله نازل مىشد، و اين احتمالاً در طول عمر پيامبر تنها دو بار صورت گرفت. (همان گونه كه در سوره نجم بنابر بعضى از تفاسير به آن اشاره شده.) و گاه فرشته به صورت "{P . فى ضلال القرآن،306/7. P}
دحيه كلبى" نمايان مىگشت.
{P . پيام قرآن،246-245/1. P}
4. مراجعه به تفاسير شيعه و اهل سنت
يك تفسير قابل عرضه همگانى نمىتواند ويژگى رجوع به تفاسير شيعه و سنى را نداشته باشد و تنها برداشتهاى مفسر يا مفسران خود را به همراه داشته باشد. زيرا در برخورد ديدگاههاى تفسيرى، خواه ناخواه نقاط ضعف و قوت تفسير آيات از هر سو آشكار مىگردد. گاه مفسر امروز به نادرستى آراى مفسران ديروز پى مىبرد و با دلايل استوار به رد و نقد آن مىپردازد و برداشت درست را جايگزين برداشت نادرست مىسازد، و گاه برداشت جديد و تكاملى، جانشين برداشتهاى كهن از آيات مىشود و چهره تازهاى از قرآن كريم به دست داده مىشود، و گاه خود مفسر متوجه خطا در تفسير خويش گشته و از رأى باطل خود بر مىگردد. به هر حال تفسير دقيق و قابل تأمل و مطالعه قرآن، مىبايد در رجوع به آراى مفسران پيشين - چه شيعه و چه اهل سنت - شكل گيرد، تا غنا و عمق لازم تفسيرى را به دست آورد. اينك نمونه هايى از تفسير موضوعىِ پيام قرآن به دست داده مىشود كه گواه اين ويژگى مىباشد.
1. فخر رازى و تفسير كبير
"فخر رازى در تفسير اين آيه [«قل من كان عدواً لجبرئيل فانه نزله على قلبك باذن اللَّه» بقره/97]، اصرار دارد كه آيه را توجيه كند و بگويد جبرئيل بر شخص پيامبر نازل مىشد و آيات الهى را بيان مىكرد، نه بر قلب او، منتها چون مركز حفظ اين آيات قلب مقدس پيامبرصلى الله وعليه وآله بوده، تعبير" فانه نزله على قلبك" شده است (تفسير كبير فخر رازى جلد 2، ص 126). ولى ما لزومى براى اين توجيه و ارتكاب خلاف ظاهر نمىبينيم و همان گونه كه گفتيم ممكن است ارتباط جبرئيل با پيامبر، گاه ارتباط روحانى بوده و گاه ارتباط جسمانى."
{P . پيام قرآن،223/1. P}
2. علامه طباطبايى و تفسير الميزان
" به گفته مرحوم علامه طباطبايى در تفسير آيه «فلما اتاها نودى يا موسى. انى انا ربك» هنگامى كه پيامبرصلى الله وعليه وآله اولين بار با{P . طه/12-11. P}
وحى و رسالت مواجه مىشود، هيچ شك و ترديدى براى او باقى نمىماند كه وحى كننده خداوند سبحان است، بىآنكه احتياج به بررسى و استدلال و اقامه حجت داشته باشد و اگر نيازى به چنين مطلبى داشت، وحى عينى و بى واسطه نبود، بلكه نوعى استدلال و استفاده از برهان عقلى بود.
{P . الميزان، 149/14. P}
" از روايات متعددى استفاده مىشود كه علوم امام معصومعليهالسلام از چند طريق حاصل مىشود: علومى كه به وراثت از پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله و امامان پيشين به آنها رسيده و يا به صورت دستورالعملهايى نوشته شده و در اختيارشان است كه گاهى در اخبار از آن به عنوان " جامعه " ياد شده است و هرگاه مسألهاى براى آنان پيش آيد كه در اين منابع نيست، از سوى خداوند، از طريق الهام به قلب يا شنيدن صداى فرشته آگاه مىشود (همان گونه كه حضرت مريم آگاه شد.) ولى مسلم است كه اين وحى هيچ گونه ارتباطى با وحى نبوت ندارد و از قبيل وحى حواريون مسيحعليهالسلام و مانند آن است. اصولاً در اصطلاح امروز وحى معمولاً به وحى نبوت اطلاق مىشود و اينها را الهام مىنامند و به گفته مرحوم علامه طباطبايى چه بهتر كه ما نيز اينها را الهام بناميم كه با ادب دينى مناسبتر است.
{P . پيام قرآن ،244/1.(الميزان ،312/12). P}
3. سيد قطب و تفسير فى ضلال القرآن.
" روى هم رفته از روايات استفاده مىشود كه وحى به اشكال مختلفى بر پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله نازل مىشد و هر كدام آثارى همراه داشته است و نيز استفاده مىشود كه جبرئيل گاه به صورت اصلى كه خدا او را بر آن صورت آفريده بود بر پيامبرصلى الله وعليه وآله نازل مىشد و اين احتمالا در طول عمر پيامبر تنها دو بار صورت گرفت. همان گونه كه در سوره نجم بنابر بعضى از تفاسير [مانند تفسير فى ضلال القرآن، جلد7، ص 302] به آن اشاره شده و گاه فرشته وحى به صورت دحيه كلبى نمايان مىگشت.
{P . پيام قرآن، ج 246/1. P}
چنان كه نمونههاى ارجاعىِ تفسسير موضوعى پيام قرآن نشان مىدهند، مفسر هر گاه لازم ديده است، به نقل شاهدى بر درستى تلقى قرآنى از تفاسير و اقوال مفسران شيعه و سنى پرداخته است، و هر گاه كه ضرورت داشته، در نقل و نقد اقوال آنان كوشيده است. اين شيوه منطقى در تفسير قرآن سبب مىشود كه خوانندگان با آراى گوناگون تفسيرى آشنا شوند و نيز به علل تأييد و تكذيب اقوال تفسيرى پى ببرند. از آن چه گفته شد بر مىآيد كه تفسير موضوعى پيام قرآن، در ارتباط با وحى و نبوت نگرشهاى زير را پذيرفته است كه مفسران آن، براى اثبات آنها به آيات و احاديث استناد جسته و آراى خويش را به اثبات رساندهاند:
الف) ارتباط فرشته وحى؛ جبرئيل امين با پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله، فقط ارتباط جسمانى يا ارتباط روحانى نبوده است، بلكه در مواردى جبرئيل حضور عينى و ملموس و بشرى يافته، در مواردى حضور باطنى داشته است. بنابراين نبايد گونههاى متفاوت در ارسال جبرئيل امين و ارايه وحى خداوند به پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله را منكر گشت و يك سر امر وحى را قلبى به شمار آورد و يا محسوس و ظاهرى.
ب) همان گونه كه روند وحى به انبيا در قرآن كريم به دست مىدهد، هر پيامبرى به هنگام وحى و شنيدن آن، اطمينان و يقين داشته است كه خداوند با وى سخن مىگويد. اين امر چنان قطعى بوده است كه رسولان الهى همچون موسى كليم اللَّهعليهالسلام و بىگمان حضرت رسول اكرمصلى الله وعليه وآله كمترين ترديد به خود راه ندادهاند و نيز خود را نيازمند تأمل و پرسش از ديگران يا اقامه دلايل نمىدانستهاند. زيرا اگر چنين بود، ديگر نمىتوان وحى مستقيم به پيامبران را پذيرفت.
ج) تميز دادن مرز الهام و وحى، و اختصاص دادن كلمه وحى به انبيا، هم با ادب و فرهنگ قرآنى سازگار است و هم برخى را به خطا در مفهوم وحى نمىافكند تا هر گونه خطورى كه به قلب خود يا ديگران مىشود؛ آن را وحى خوانده و منزلت پيامبران تا سطح اشخاصى كه از نبوت بى بهره هستند، تنزل پيدا كند. بدين سان در كاربرد واژگان وحى و الهام بايد دانست كه وحى ويژه انبياست و الهام مىتواند نصيب ديگران گردد، هر چند كه وحى و الهام در لغت و حتى در مواردى از قرآن كريم مانند وحى به زنبور عسل يا وحى به مادران موسى كليم اللَّهعليهالسلام و عيسى روح اللَّهعليهالسلام كاربردى همسان دارد. مهم اين است كه مرز وحىِ نبوت يا پيامبرى از وحى به صورت الهام از طرف غيب و پروردگار، از هم تميز داده شده و هرگونه الهامى را وحى به حساب نياوريم.
د) نمىتوان انكار كرد كه جبرئيل امينعليهالسلام در دوران رسالت رسول اكرمصلى الله وعليه وآله در مواردى چند، در همان شكل خاص خويش بر پيامبرصلى الله وعليه وآله نازل شده و امر وحى الهى را انجام داده است، زيرا در تفاسير مسلمانان بر اساس شواهد عينى چنين چيزى رخ داده يا پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله از آن خبر داده است. به هر حال جبرئيل امين، هم در صورت فرشته به ديدار پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله آمده است، و هم در باطن و بر قلب حضرت رسولصلى الله وعليه وآله فرود داشته است.
5. مراجعه به كتابهاى علمى و عمومى
بىگمان آثارى كه براى همگان و جوانان پديد مىآيد و هدف آن، عبارت است از انتقال تعاليم و معارف اسلام و قرآن به زبان ساده و همه كس فهم و آسان ياب، مىبايد كم و بيش با رجوع به كتاب هايى همراه باشد كه از طريق علم و مشاهده، كمك كار مفاهيم دينى مىباشند. حضرت آية اللَّه مكارم - مدظلهالعالى - چنان كه آثار متعدد و متنوع معظمله به دست مىدهند، همواره از گفتهها و مشاهدههاى مؤلفان و كسانى سود جستهاند كه در آيات تكوين و شناخت و تحقيق آن كوشيده و به سهم خود روشنايى بر پارهاى از تعليمات اسلامى افكندهاند.
نقل قول از اين گونه آثار كمكى، بىشك بر ذهن مخاطبانِ آثارى مانند تفسير موضوعى پيام قرآن اثر مثبت گذاشته و آنان را در فهميدن و شناختن آيات قرآنى مدد مىرساند. از طرفى اين شواهد كمك مىكند كه فضاى مطالعه به صورتى هموار و دلپذير درآيد و خواننده مذهبى دچار خستگى و كسالت در خواندن آثار دينى به ويژه كتابهاى تفسيرى نگردد. اينك پارهاى از اين نقل قولها در اين جا آورده مىشود.
1. شعر عرب
تكلم از ماده كلم (بر وزن زخم) در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى تأثير گذاشتن بر چيزى است، تأثيرى كه با چشم و گوش احساس شود. آن چه با چشم احساس مىشود مانند زخم و جراحتى است كه بر بدن كسى وارد مىشود و آن چه با گوش درك مىشود سخنى است كه از ديگرى مىشنويم. "خليل بن احمد" در كتاب " العين" اصل آن را به معنى مجروح ساختن مىداند. بنابراين اطلاق اين واژه بر سخن گفتن به خاطر تأثير عميقى است كه كلام در شنونده مىگذارد، بلكه گاهى تأثير سخن از تأثير شمشير و خنجر بيشتر است، چنان كه در شعر معروف عرب آمده:
"جراحات السنان لها التيام / و لايلتام ما جرح اللسان" "زخمهاى نيزه التيام مىپذيرد ولى زخمهاى زبان التيامپذير نيست."
{P . پيام قرآن، 220/1. P}
2. كتاب حواس اسرارآميز حيوانات
" عالم نبوت كه سهل است، گاه در جهان حيوانات [كه]ما آنها را موجوداتى پستتر از خود مىدانيم، احساسات و ادراكاتى ديده مىشود كه براى ما قابل درك نيست. همه مىدانيم مدتى قبل از وقوع زلزله بسيارى از حيوانات به وسيله حس مرموزى كه ما از آن بى خبريم كاملا باخبر مىشوند، حالت اضطرار به آنها دست مىدهد. گاهى دسته جمعى فرياد مىكشند و صداى دلخراشى كه حكايت از حادثه ناگوارى كه در شرف تكوين است مىكند، سر مىدهند. گاه بندها را پاره كرده، فرار مىكنند، در حالى كه حتى زلزله سنجهاى دقيق ما اثرى از آن زلزله [را] هنوز ثبت نكرده است. يا اين كه پارهاى از حيوانات وضع هوا را از ماهها قبل پيش بينى مىكنند و خانهها و لانههاى خود را بر وفق آن مىسازند و آذوقههاى لازم را تهيه مىكنند، مثلا اگر زمستانى سخت و بسيار سردى در پيش باشد يك نوع واكنش نشان مىدهند كه موافق آن است و اگر كم باران و كم سرما است (واكنش ديگر). حركت دسته جمعى پرندگان مهاجر و پيمودن مسافتى طولانى از منطقه استوايى به مناطق قطبى و يا از منطقه قطب به منطقه استوا كه گاه حتى شبها به اين حركت ادامه مىدهند، در حالى كه هيچ انسانى بدون وسايل دقيق راهيابى حسى نمىتواند يك صدم آن راه را طى كند... وجود اين واقعيتها كه علم و تجربه و مشاهده از آن پرده برداشته، نشان مىدهد كه آنها درك و شعور مرموزى دارند كه از آن بى بهرهايم. البته راه يافتن به جهان اسرارآميز حواس حيوانات براى ما ممكن نيست ولى با اين حال واقعيتى است كه نمىتوان آن را انكار كرد.
{P - پيام قرآن، ج 230/1.[به نقل از كتاب حواس اسرارآميز حيوانات]. P}
3. "كتاب خودشناسى"
" يكى از روانشناسان معروف در اين باره [وحى يا شعور آگاه] چنين مىنويسد:
"ما مىتوانيم شعور آگاه را به قطعه يخى تشبيه كنيم كه در آب شناور است و معمولا يك نهم آن از آب بيرون است. قسمت بيرون از آب همان بخش از شخصيت ما است كه بر وجودش واقفيم. در مقابل شعور ناآگاه قسمت ديگرى از فعاليت ذهنى ما است كه بر وجودش آگاهى نداريم و اختيارش نيز در دست ما نيست و قسمت بزرگ شخصيت انسانى را تشكيل مىدهد و به منزله هشت نهم باقى مانده قطعه يخ شناورى است كه نمىشود آن را ديد و زير آب قرار دارد.
{P . پيام قرآن، ج1 /233.[به نقل از خودشناسى، ترجمه دكتر ساعدى،ص 7-6]. P}
4. كتاب "دريا؛ ديار عجايب"
" يكى از دانشمندان در كتاب خود به نام دريا، ديار عجايب مىنويسد:" رفتار بعضى از ماهىها [در زمينه الهام غريزى] يكى از اسرار طبيعت است كه كسى قادر به بيان علت آن نيست. ماهى قزل آلا دريا را ترك مىكند و به آب شيرين نهرهايى كه در آن زندگى را آغاز كرده بود، باز مىگردد. در جهت مخالف جريان آب با كوشش تمام شنا مى كند و از روى صخرهها مىجهد و حتى از زير آبشار بالا مىپرد. تعداد آنها آن قدر زياد است كه نهر را پر مىكند. اين ماهىها وقتى كه به آن محلى كه در جستجويش بودند رسيدند، تخم گذارى مىكنند و مىميرند. از اين عجيبتر رفتار مارماهى است. مارماهىهاى انگليس وقتى به هشت سالگى مىرسند، آبگير يا شهرى را كه محل زندگى آنهاست رها مىكنند و مثل مار در شب روى علفهاى مرطوب مىخزند تا به كنار دريا برسند. پس تمام عرض اقيانوس اطلس را با شنا طى مىكنند و به آبهاى نزديك" برمودا" مىروند. آن جا به زير آب فرو رفته و تخم مىگذارند و مىميرند... بچههاى مارماهى به سطح آب مىآيند، سپس سفر خود را به سوى وطن آغاز مىكنند، اين مسافرت دو يا سه سال طول مىكشد تا به وطن باز گردند. مارماهى چگونه مقصد خود را مىداند با اين كه هرگز آن مسير را طى نكرده؟ اين سؤالى است كه شما نيز مانند عاقلترين دانشمندان مىتوانيد به آن پاسخ دهيد. زيرا هيچ كس جواب آن را نمىداند.
{P . پيام قرآن، ج 248/1. [به نقل از كتاب دريا، ديار عجايب، ص 117-116]. P}
5. كتاب "فيلسوف نماها"
" يكى از دانشمندان فرانسه به نام " وارد" درباره اين حيوان [پرندهاى به نام "آكسيك اوپ"] مىگويد: من در حالات اين پرنده مطالعاتى كردهام. از خصايص او اين است كه وقتى تخم گذارى او تمام شد، مىميرد. يعنى هرگز روى نوزادان خود را نمىبيند... [نوزادان] هنگام بيرون آمدن از تخم به صورت كرم هايى هستند بى بال و پر كه قدرت تحصيل آذوقه و مايحتاج زندگى را نداشته و حتى قدرت دفاع از خود را در مقابل حوادثى كه با حيات آنها مىجنگد، ندارند. لذا بايد تا يك سال به همين حالت در يك مكان محفوظ بمانند و غذاى آنها مرتبا در كنار آنها باشد. به همين جهت وقتى مادر احساس مىكند كه موقع تخم گذارى او فرا رسيده است، قطعه چوبى پيدا كرده و سوراخ عميقى در آن احداث مىكند. سپس يك تخم روى آن مىگذارد و سقف نسبتاً محكمى از خميرهاى چوب بر بالاى آنها بنا مىكند. باز مشغول جمع آورى آذوقه مىشود و پس از تأمين احتياجات يك سال، براى يك نوزاد ديگر و ريختن آن در روى طاق اطاق اول، تخم ديگر بالاى آن گذارده و طاق دوم را روى آن مىسازد. به همين ترتيب چندين طبقه را ساخته و پرداخته و بعد از اتمام عمل مىميرد.
{P . پيام قرآن، ج 1/ 250-249. [به نقل از كتاب فيلسوف نماها، ص 229]. P}
آن چه گذشت پارهاى از نقل قولهاى جالب و جاذبى بود كه در تفسير موضوعى پيام قرآن به چشم مىخورد. گفتنى است كه اين همه در بخش " وحى آسمانى" آمده است. كه از صفحه 213 تا صفحه 250 در كتاب ياد شده است. شايد به نظر برخى اين حجم مطالب شگفت آور و يا اين گونه مباحث حيوان شناسانه، شايسته يك تفسير موضوعى قرآن نبوده و آنان بر اين باور باشند كه مفسر در عرصه وحى آسمانى مىبايد به بحثهاى ضرورىِ وحى و پيامبرى از ديدگاههاى فلسفى و كلامى بپردازد، و در عين حال قرآن كريم را راهنماى گفتار و نوشتار خويش سازد.
اما از آن جا كه تفسير موضوعى" پيام قرآن"، همچون تفسير ترتيبى"نمونه" با هدف آگاهاندن همگان از محتواى آيات قرآنى فراهم آمده است، مىتوان آن را با همين ويژگىهاى جذب كننده در ميان جامعه مذهبى پذيرفت. چنان كه پيشتر گفته شد، اساساً شيوه كتاب سازىِ مرجع عالى قدر، حضرت آيةاللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - از آغاز حركت تأليفى پربركت خويش - كه از جوانى همراه با تحصيل و تدريس فقه در حوزه علميه قم به چشم مىخورد، - همين بوده است.
امروز كمتر فرد مذهبىِ ميان سال در ايران اسلامى وجود دارد كه دوران دبيرستان خود را به ياد نياورد؛ دورانى كه در رژيم ستم شاهى با آثار متنوع و خواندنى معظم له مأنوس بوده است. گستردگى كتابهاى ايشان سبب گشته بود كه هر جوان مسلمانِ مسجدى، در هر موضوعى از موضوعات اسلامى بتواند اثرى راهنما و نجات بخش از حضرت آيةاللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - در دست داشته و از رهگذر آن در برابر امواج بى دينى و الحاد و فساد اخلاقى و جنسى مصونيت روحى خويش را فراهم آورد آثار تفسيرى و فلسفى و كلامى و اخلاقى و اجتماعىِ معظمله، نه فقط در توده مردم و نسل جوان مسلمان ايرانى، بلكه در حوزههاى علميه و طلاب و فضلاى جست و جوگر حقايق اسلامى، تأثير بسيار گستردهاى به جاى گذاشته است.
نشريه " درس هايى از مكتب اسلام" كه پيش از نهضت 15 خرداد، به مسؤوليت و مديريت ايشان و مساعدت فضلاى حوزوى پديد آمد و ساليانى دراز به صورت ماهانه در كشور نشر يافت، به روشنى از جاذبه فوق العادهاى در ميان مردم، به ويژه جوانان مسلمان حكايت داشت. گفتنى است كه در آن ايام مجله مكتب اسلام تنها نشريه مذهبى كشور به شمار مىآمد، البته پس از آن مجله مكتب تشيع نيز نشر يافت كه موقعيت مجله نخست را به دست نياورد. به هر حال مجله «درسهايى از مكتب اسلام» را در آن روزگار مىتوان صداى اسلام و روحانيت و حوزه علميه قم شناخت كه مقالات و تحقيقات آن در دفاع از كيان اسلام و معارف آن مهيا مىگشت و بر ذهن و فكر دينى نسل نو و نيز توده مردم اثر مىنهاد.
در پايان بايد افزود كه استقبال شايان اعتنايى كه جامعه مذهبى ايران از "تفسير نمونه " داشته و نيز همان استقبال كم و بيش نسبت به تفسير موضوعىِ "پيام قرآن" به چشم مىخورد، همه از اين نكته حكايت دارد كه معظمله آثار خويش، به ويژه آثار تفسيرى شان را متناسب با افكار و اذهان همگان ارايه دادهاند و خود را هرگز از اصل ساده نويسى دور نساختهاند، هر چند كه در منظر برخى جالب به نظر نمىآيد و آن را كمال نمىشمارند.
نظام سياسى اسلام در تفسير موضوعىِ "پيام قرآن"
همان گونه كه پيشتر گذشت، تفسير موضوعى پيام قرآن در محورهاى اعتقادىِ توحيد و نبوت و معاد و امامت فراهم آمده است كه از اين لحاظ با آثارى از اين دست كه پيش از انقلاب اسلامى ايران به چشم مىخورد، تفاوت ندارد. زيرا مسايلى كه در مجلدات پيام قرآن آمده است، عبارتند از: معرفت و شناخت خداوند، خداجويى و نظام سياسى اسلام در تفسير موضوعى پيام قرآن
خداشناسى، طرق معرفت اللَّه، صفات جمال و جلال خداوند، معاد، نبوت خاصه، امامت و ولايت.
بىگمان پس از تأسيس نظام جمهورى اسلامى كه نظامى مبتنى بر احكام دين و متكى به حوزههاى علميه و برخوردار از حمايت مسلمانان و روحانيت معظم است، انتظار مىرود كه افزون بر محورهاى اعتقادىِ شيعه در اسلام، به محورهاى اجتماعى و سياسى و حقوقى و اقتصادى اسلام، پرداخته شود. اگر مردم در توليد فكرى و علمى حوزههاى علميه، به ويژه حوزه عليمه قم - كه به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامى، مادر حوزه هاست -، خوراكهاى معنوى و سياسى لازم را به دست نياورند، در كجا بايد آن همه را سراغ بگيرند؟ از اين رو بود كه حضرت امام خمينىرحمة الله و مقام معظم رهبرى، حضرت آية اللَّه خامنهاى - مدظلهالعالى - در طى سه دهه انقلاب اسلامى همواره بر تغذيه انديشه و مديريت كلانِ نظام جمهورى اسلامى به لحاظ حقوقى و قضايى و غير آن از جانب حوزههاى علميه كشور، تأكيد بسيار داشتهاند.
اكنون جاى تقدير است كه حضرت آية اللَّه العظمى مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - در تفسير موضوعى پيام قرآن، بحث "حكومت اسلامى" را گنجانده و جلد دهم آن را يك سر بدان اختصاص دادهاند. در حقيقت ايشان با اين حركت به هنگام خود نشان دادهاند كه نمىتوان از "امامت و ولايت" در تشيع ياد كرد، بى آن كه از حكومت اسلامى در عصر غيبت سخن گفت زيرا بر پايه ادله و روايات معتبر و مورد رجوع فقيهان بزرگى مانند "محقق كركى" و مرحوم "نراقى بزرگ"، ولايت فقيه در امتداد ولايت معصومعليهمالسلام و نيابت فقيه جامع الشرايط قابل تفكيك از مهدويت و انتظار حضرت حجت(عج) نيست، هر چند كه عافيت طلبان روزگار شاه، امروز در بى اعتبارسازى آن مىكوشند.
حضرت آية اللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - در اشارتى بدين موضوع چنين گفتهاند:
"پس از ملاحظه پيوند امامت و حكومت به مسأله مهم ديگرى يعنى ضرورت وجود حكومت براى جوامع بشرى مىرسيم... بشر در هر مرحلهاى از علم و دانش و فرهنگ باشد، ضرورت وجود حكومت را درك مىكند و مىداند زندگى اجتماعى بدون وجود نظم و قانون حاكميت حتى يك روز هم امكانپذير نيست. به همين دليل هنگامى كه بعضى از حكومتها متزلزل شده و از هم فرو مىپاشند و هنوز حاكميت جديد استقرار نيافته، چنان هرج و مرجى در جامعه پيدا مىشود كه همه چيز در آتش آن مىسوزد و خاكستر مىشود.
{P . پيام قرآن ،21/10. P}
پس از اشاره به ضرورت تشكيل حكومت در جامعه بشرى به لحاظ عقلى كه خردمندان هر قوم بدان گواهى مىدهند، آيات و دلايلى از قرآن كريم به دست داده مىشود كه از لزوم همراهى جامعه و حكومت عادلانه و مقتدر حكايت دارد. معظمله پس از يادكردنِ در خواست قوم بنى اسرائيل از پيامبرشان در دوران پس از حضرت موسىعليهالسلام، مبنى بر تعيين حاكم و فرماندهى براى جنگ با اشغال گران سرزمين شان، بدين نكته مىپردازند كه از منظر قرآنى، دست يابى مردم به آزادى و آرامش اجتماعى در سايه حكومت و نظام سياسى مطلوب و منصوب از جانب مقام نبىعليهالسلام ممكن است. ايشان تعبير" ملك" در آيه شريفه «اذ قالوا لنبى لهم ابعث لنا ملكا تقاتل فى سبيل اللَّه» را حاكى از ضرورت وجود حاكم{P . بقره / 246. P}
و حكومت دانستهاند، نه اين كه مراد از درخواست قوم بنى اسرائيل فقط معرفى يك فرمانده نظامى براى يك دفاع نظامى باشد. بدين سان مىتوان گفت كه نبى در اين ماجرا همان رهبر الهى است كه ملكى يا حاكمى به نام "طالوت" براى حكومت و دفاع در ميان بنى اسرائيل بر مىگزيند تا او بر اساس احكام تورات پيروان موسى عليهالسلام را در نظام سياسى الهى گرد آورد و زندگى اجتماعى شان را سامان بخشد.
" گرچه در اين آيه به يكى از ابعاد و آثار وجود زمامدار براى يك قوم و ملت اشاره شده و آن مسأله مبارزه با دشمنان خارجى و پاك كردن شهرها از لوث وجود بيگانگان و آزادى اسيران است، ولى مسلم است كه در ابعاد ديگر نيز اين معنى صادق مىباشد. قرآن با اين تعبير نشان مىدهد كه بدون تشكيل حكومت يا حاكميت قوى، رسيدن به آزادى و آرامش اجتماعى ممكن نيست. ممكن است تصور شود كه درخواست بنى اسرائيل در اين جا تنها براى تعيين فرمانده لشكر بوده نه زمامدار، ولى بايد توجه داشت كه تعبير "ملك"، به معنى زمامدار در تمام شؤون است، هر چند برنامه بارز در اين ماجرا پيكار با دشمنان خارجى بوده است. در حقيقت پيامبر آن زمان (اشموئيل) نقش رهبرى را در آن جامعه به عهده داشت و طالوت منتخب او، نقش زمامدار و فرمانده لشكر.
{P . پيام قرآن، 22/10. P}
ضرورت حكومت اسلامى
حضرت آية اللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - بر خلاف پندار كسانى كه دين منهاى سياست و اسلام غير سياسى را باور داشته يا ترويج مىكنند، بر اين باورند كه اساساً ظرف تحقق اهداف پيامبران، حكومت الهى بر جامعه است. اين نگاه، پيوند نبوت و حكومت را مىنماياند يعنى افزون بر پيوند امامت و حكومت در ديدگاه شيعه، حتى بايد ارتباط حكومت و نبوت را باور داشت، زيرا اقامه قسط و عدل، و نيز حاكميت توحيد بر شرك و كفر بدون نظام سياسى مقتدر امكانپذير نيست. از طرفى ديگر مسأله آخر زمان و مهدويت گواه روشنى بر پيوند دين و حكومت بوده و مسلمانان مىبايد براى تأسيس و ثبات و تداوم حكومت دينى كوششهاى بايسته را داشته باشند.
" چگونه ممكن است با وجود يك حكومت ظالم و فاقد دين و ايمان، يا وابسته به مستكبران و استعمارگران اقامه قسط و عدل نمود؟ كوتاه سخن اين كه هيچ يك از اهداف مقدس پيامبران الهى بدون تشكيل حكومت جز در مقياس محدود تحقق نمىيابد. به همين دليل پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله تا تشكيل حكومت نداد، به اهداف والاى خود نرسيد. در ميان ساير پيامبران نيز آنها كه موفق به تشكيل حكومت الهى شدند، به پيروزى و موفقيت چشمگيرى نايل گشتند. ولى آنها كه اين توفيق نصيب شان نشد، شديداً از سوى قشرهاى فاسد و مفسد در محاصره قرار گرفتند. و نيز به همين دليل در آخر زمان نيز گسترش توحيد و عدل تنها از طريق تشكيل حكومت جهانى مهدى (عج) صورت مىگيرد.
{P . پيام قرآن، ج 10 /34. P}
حكومت صالح
سياست زدايى از اسلام و فقه و روحانيت و حوزههاى علميه، همواره هدف استعمار نو و كهن در سرزمينهاى اسلامى بوده و دشمنان قرآن كريم و پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله در اين جهت هنوز از توطئه گرى و بدانديشى باز نمانده و اينك سعى در شكافافكنى ميان روحانيت و مسؤولان نظام جمهورى اسلامى ايران دارند. آيا تكليف و رسالت مراجع تقليد اقتضا نمىكند كه در برابر اين دين ستيزىها و تفرقه افكنىها ايستادگى كرده و مبانى فقهىِ نظام سياسى اسلام را از منابع چهارگانه فقه استخراج كرده و در عرصه "آيات الاحكام" سيماى حكومت و جامعه دينى مطلوب اسلام را آشكار سازند؟
حضرت آية اللَّه العظمى مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - در سنگر مرجعيت و تفسير قرآن كريم به طرح پرسش هايى مىپردازند كه پاسخ آنها روشن بوده و هر كدام گواهى استوار بر لزوم همراهى دين و سياست، فقه و جامعه، جهاد و اجتهاد عالمان و مسلمانان است. ايشان با ذكر حكومت صالح كه همان حكومت بر مبناى وحى و سيره نبوىصلى الله وعليه وآله و علوىعليهالسلام است، يادآور مىشوند كه بدون چنين حكومتى بخش چشمگير احكام اسلامى كه مورد بحث و تدريس روحانيون و فقيهان است، در متون مكتوب و كنج مدارس علميه خواهند بود و حتى عبادتهاى بزرگى مانند حج و نمازهاى جمعه و جماعت در اسلام، از تجلى و شكوهمندى خود بى نصيب خواهند بود.
از سوى ديگر احكام اسلام منحصر به عبادات نيست، بلكه احكام فراوانى داريم كه به شؤون سياسى و اجتماعى مسلمين مربوط است، مانند احكام حدود، ديات و خمس و زكات و انفال و مانند آنها. آيا بدون تشكيل حكومت مىتوان حقوق نيازمندان را به عنوان زكات از همه اغنيا گرفت؟ و يا قضاوت اسلامى را در تمام سطوح پياده كرد؟ چه تضمينى براى اجراى حدود و جلوگيرى از فاسدان در دست داريم؟ و اگر دشمنى به كشور اسلام هجوم آورد، چگونه بدون تشكيل حكومت و بسيج لشكرهاى كارآزموده و تهيه سلاحهاى مختلف، دفاع از حوزه اسلام و دفع هجوم خارجى امكانپذير است؟ كوتاه سخن اين كه تا حكومتى عادلانه و مردمى بر اساس اعتقادات الهى تشكيل نشود، قسمت عمده احكام اسلامى زمين مىماند، چرا كه از بخشهاى سه گانه احكام، "سياسيات" برنامه حكومت است و در متن حكومت قرار گرفته. معاملات بدون پشتوانه حكومت صالح هرگز سامان نمىپذيرد، حتى عبادات مانند حج و نماز جمعه و جماعت نيز در سايه حكومت الهى عظمت و شكوه دارد.
{P . پيام قرآن، ج 10 /34. P}
انتصابى يا انتخابى بودن حاكم در نظام اسلامى
معظمله با طرح اين پرسش: آيا حكومت انتصابى است يا انتخابى؟ از ديدگاههاى گوناگون ياد كرده و در نهايت حكومت را متعلق به پيامبران مىشمارند كه همان حاكمان اصلى شناخته شدهاند. از آن پس كسانى لياقت حاكميت بر مردم را پيدا مىكنند كه بى واسطه يا با واسطه از جانب پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله برگزيده شدهاند. در اين عرصه نخست بايد از امامان معصومعليهمالسلام نام برد كه پيامبر اكرمصلى الله وعليه وآله با صراحت و مكرر، امامت و ولايت شان از نسلى پس از نسلى را ياد كرده و همه را به نام شناساندهاند.
اما در عصر غيبت آخرين حجت و امام معصومعليهمالسلام، نايبانى حق حاكميت بر جامعه دينى را خواهند يافت كه مستقيم يا غير مستقيم از جانب حضرت ولى عصر(عج) سزاوار حكومت شناخته شدهاند. بدين سان تفسير موضوعى پيام قرآن، حاكميتى را حاكميت قرآنى مىشمارد كه از بالا تعيين مىشود و مردم يا شهروندان صاحب حق مىباشند؛ اما حقى كه باز از بالا يعنى از سوى خدا تعيين شده باشد. يعنى خداوند است كه حق حاكميت را داشته و آن را به كسى يا كسانى مىدهد. از منظر حضرت آيةاللَّه مكارم شيرازى - مدظلهالعالى - برداشت دوم كه همان حق حاكميت شهروندان است، با تفكر توحيدى ناسازگار بوده و آن جز نظريه ناآگاهان نيست، زيرا چنين تفكرى، تفكر الحادى است كه حاكميت و تعيين آن را از پايين ؛ يعنى از جانب شهروندان مىشمارد، نه از بالا و از جانب خداوند.
" در واقع توحيد خالقيت ملازم توحيد حاكميت است. يعنى هنگامى كه بپذيريم سراسر عالم آفرينش مخلوق خداوند است، بايد قبول كنيم كه ملك تام اوست و طبيعى است كه حاكميت مطلق بر چنين جهانى قبل از هر كسى و هر چيز از آن او خواهد بود. بنابراين حاكميتها بايد به او منتهى شود و به فرمان او صورت گيرد و هر كسى بدون اذن و فرمان او بر مسند حكومت بنشيند متجاوز غاصب است. اين ديدگاه كه از توحيد افعالى پروردگار كه يكى از شاخههاى آن توحيد مالكيت و حاكميت است سرچشمه مىگيرد... بر اساس همين تفكر در زمان غيبت حضرت مهدى (عج) نيز كسانى حق حكومت دارند كه از سوى او به طور خاص يا به طور عام براى احراز اين مسؤوليت منصوب شده باشند. از مجموع آن چه در بالا گفته شد، نتيجه مىگيريم كه حكومت از ديدگاه يك مسلمان موحد بايد از سوى بالا تعيين شود، حتى حقى كه براى مردم قايل مىشويم، آن حق نيز بايد از سوى خدا معين گردد. هرگز يك موحد خداپرست نمىتواند اراده مخلوق را بى آنكه منتهى به اراده خالق شود، به عنوان اساس حكومت بپذيرد. و اين كه بعضى از ناآگاهان نوشتهاند: " اين حقيقت ملموس را همه درك مىكند كه هر كسى را اكثريت مردم به زمامدارى برگزينند و پشتيبانش باشند، حاكم مىشود. زيرا نيروى اصلى جامعه مردم هستند... اين مردم هستند كه ولايت را به كسى مىدهند كه به حاكميت او عينيت مىبخشند" با تفكر توحيدى سازگار نيست. ما مىگوييم تفكر توحيدى عكس اين را بيان مىكند و مىگويد اين خداست كه ولايت را به كسى مىدهد و به حاكميت او عينيت مىبخشد و اگر مردم در اين زمينه حقى دارند، آن هم به اذن و فرمان اوست. كوتاه سخن اين كه تفكر توحيدى حكومت را از بالا مىبيند و تفكرات الحادى از سوى پايين.
{P . پيام قرآن، ج 10/ 54-52. P}
ديدگاه ميانه درباره مردم و جايگاه آنان در حكومت اسلامى
حضرت آية اللَّه مكارم شيرازى در بيان ماهيت حكومت اسلامى در عصر غيبت حضرت حجت (عج)، ضمن الهى خواندن آن ضرورت مشاركت مردم در عرصه حاكميت سياسى و اجتماعى را طرح مىكنند، اما هر گز حكومت اسلامى را يك پارچه متكى به آراى مردم نمىدانند. ايشان در اين ارتباط دو دسته از مخالفان و موافقان را در خطا مىنگرند. نخست آنان كه بدون توجه به عنصر الهى، جايگاه مردم و آراى آنان را برترى بخشيده و آن را مبناى حركت حاكميت مىشناسند. و دسته ديگر كسانى هستند كه با اتكا به عنصر الهى و حاكميت از بالا، به كلى مردم و آراى آنان را به فراموشى مىسپارند.
بدين سان برداشت معظمله از آيات و حاكميت و شورا در قرآن كريم، ديدگاهى ميانه را در عرصه جامعه و حكومت آن مىنماياند كه هم در آن نقش خدا و پيامبر و امام هويداست و هم نقش مردم و مشاركت شهروندان در امور سياسى و اجتماعى ؛ از جمله رأى دادن به افراد منتخب خويش. ايشان جايگاه مردم در عرصه حاكميت دينى را انكار نكرده و آن را همان رعايت مصالح مردم دانستهاند كه پيامبران و طبعاً جانشينان آنان مىبايد بدان پردازند. از منظر معظمله، مردم را مىبايد سهيم در حكومت به حساب آورد و آراى آنان نسبت به منتخبان و نيز برنامههاى حكومتى را بايد ارج داد، چرا كه جنبه الهى يافته است.
حمايت مردم در گزينش ولى فقيه
گفتنى است كه ايشان با بيان وجوب اجراى احكام الهى كه در آن ترديدى نبايد داشت، "مشاركت مردم" را به عنوان مقدمه چنين واجبى بزرگ و تعيين كننده در حكومت اسلامى مىشمارند كه خواه ناخواه براى دست اندر كاران حاكميت دينى به شكل يك امر واجب شرعى در مىآيد. بر اين پايه اعتقادى و قرآنى است كه معظمله در تعريف حكومت اسلامى معتقد هستند كه حكومت اسلامى با اصل وجوب رعايت مصالح مردم كه مشاركت سياسى و رأى آنان در انتخابات، جلوه بارز آن به شمار مىآيد، يك حكومت مردمى شناخته مىشود.
" پيامبر اسلامصلى الله وعليه وآله و جانشينان معصوم او و دانشمندان و علمايى كه به عنوان ولى فقيه مشروعيت خويش را بالواسطه از خداوند كسب مىكنند، مأموريت دارند كه مصالح مردم (بندگان خدا) را در همه جا مورد توجه قرار دهند و به اصطلاح رعايت غبطه عموم كنند و مسلم است مصلحت مردم ايجاب مىكند كه به نوعى در امر حكومت سهيم و شريك باشند و به آراى آنها توجه شود. بنابراين توجه به آراى مردم جنبه الهى پيدا مىكند. به تعبير ديگر حكومت الهى وقتى انسجام پيدا مىكند كه توان و قدرت اجرايى بالايى داشته باشد و به دست آوردن اين توان و قدرت جز با مشاركت مردم در امر حكومت ميسر نيست. در واقع اجراى احكام الهى واجب است و مشاركت مردم در امر حكومت مقدمه اين واجب محسوب مىشود و مقدمه واجب، واجب مىباشد. خلاصه اين كه جوهره حكومت اسلامى، حكومت الهى است. ولى اين حكومت در نهايت سر از حكومت مردمى در مىآورد. تعيين پيامبران و امامان و جانشينان آنها جوهره الهى حكومت را تشكيل مىدهد و مأمور بودن اين افراد به مسأله مشورت و احترام به آراى مردم كه آن نيز به فرمان خداست، جوهره مردمى آن را تشكيل مىدهد. آنها كه تصور مىكنند كه حكومت اسلامى يك پارچه متكى به آراى مردم است و عنصر الهى آن را به فراموشى مىسپارند، بيراهه مىروند و آنها كه فقط به عنصر الهى آن توجه دارند و جنبه شورا و آراى مردم را ناديده مىگيرند باز در اشتباهند.
{P . پيام قرآن، ج 56/10. P}
ايشان در تأكيد بر جايگاه مردم و مشاركت آنان، يادآور شدهاند كه حكومت دينى، چه در عصر معصومعليهالسلام و چه در عصر غيبت معصومعليهالسلام، حمايت مردمى را مىطلبد و در حقيقت اين حمايت همگانى است كه بر ولى منصوب از جانب خداوند، مىتواند اتمام حجت باشد؛ همان گونه كه پس از قتل عثمان به چشم مىخورد. در آن روزگار مسلمانان با هجوم آوردن به خانه اميرمؤمنانعليهالسلام و درخواست حاكميت علوى، حجت را بر حضرت اميرعليهالسلام تمام كردند كه ايشان ناگزير از قبول خلافت گشت. از منظر تفسير پيام قرآن، همه فقيهان شيعه، ولايت فعليه دارند، اما آن فقيه مورد حمايت مردم است كه به دليل يافتن قدرت سياسى و اجتماعى از جانب مردم، "ولى فقيه" شناخته مىشود. بنابراين اولويت فقيهى بر فقيهى ديگر در امر حكومت، دليلى جز حضور فعال مردم و آراى سرنوشت ساز آنان نخواهد داشت.
" به هر حال چگونه مىتوان اين واقعيت را انكار كرد كه مشاركت مردم در امر حكومت به حاكمان قدرت و قوت مىبخشد و بدون مشاركت آنها هيچ كارى از آنان ساخته نيست، همان گونه كه اميرمؤمنان علىعليهالسلام در خطبه شقشقيه مىفرمايد.... در مورد فقهاى اسلام نيز چنان كه خواهيم گفت، ولايت فعليه براى همه ثابت است، ولى اعمال اين ولايت تنها در صورتى ميسر است كه حمايت و پشتيبانى مردم نسبت به آن حاضر گردد و به همين دليل آن ولى فقيه كه بتواند آراى مردم را به خود جلب كند، نسبت به ديگران اولويت خواهد داشت، چراكه او بهتر مىتواند مقام ولايت خود را اِعمال كند، در حالى كه ديگران نمىتوانند.
{P . پيام قرآن، ج 10/ 58-57. P}
در تفسير موضوعى پيام قرآن، ركنهاى چهارگانه براى نظام سياسى اسلام طرح شدهاند كه عبارتند از:
1. نظام قانون گذارى در اسلام
2. نظام اجرايى
3. نظام قضايى در حكومت اسلامى
4. تعليم و تربيت
شايد در فرصتى ديگر به گفتارهايى پيرامون ركنهاى ياد شده پرداخته و تصويرهاى يك نظام سياسى از منظر تفسير پيام قرآن به دست داده شود. به هر حال مقصود از اين نوشتار كوتاه، فقط يادكردى گذرا از تلاشهاى يك مرجع قرآن پژوه معاصر بود استاد بزرگوارى كه بايسته است پيرامون آراى ايشان بحث و گفت و گو شود. گفتنى است كه اين گونه گامهاى كوتاه در شناساندن آثار علمى و فرهنگىِ حوزه علميه قم بىتأثير نبوده و مىتواند ضمن قدردانى از بزرگان حوزه و روحانيت، زمينه فعاليت فزونتر قرآن پژوهىِ حوزويان را فراهم آورد و جامعه ايران اسلامى بيش از پيش رويكرد به فرهنگ قرآنى داشته باشد.