جمعه, 28 ارديبهشت 1403

cloop

telegram

aparat instagram

A+ A A-

نگاهي به زبان و لهجه مردم قم

اشاره
مطالب اين مقاله بررسي زبان و لهجه مردم قم اختصاص دارد، و در دو بخش سامان يافته است: نخست كلمات محاوره اي كه از نظر آوايي، دستوري و مفهومي بررسي شده و سپس فهرستي از واژه ها و اصطلاحاتي كه هنوز بسياري از آنها در زبان روزمره و محاورهاي مردم قم تداول دارد. به صورت الفبايي تنظيم شده است.

قم يكي از شهرهاي باستاني و چند هزار ساله كشور ايران است و ظاهراً تنها شهري است كه در عصر اسلام، دين مبين اسلام را همراه با مذهب تشيع برگزيده است. و امّا از خصوصيات مربوط به مردم قم پيش از اسلام از جمله زبان ولهجه آنها نويسنده اين سطور مطلبي نيافته است. و امّا قديمي ترين سندي كه بعد از اسلام در آن نشانه هايي از زبان ولهجه مردم قم، ميتوان يافت «كتاب قم» معروف به «تاريخ قم» است كه در نيمه دوّم قرن چهارم هجري براي تقديم به صاحب بن عبّاد از معروف ترين رجال عصر آل بويه به زبان عربي در بيست باب تأليف شده است، توجّه كرد. از متن عربي اين كتاب اثري نيست، ولي ترجمه فارسي پنج باب اول آن كه در نيمه اول قرن نهم هجري انجام يافته، موجوداست. در اين ترجمه چند كلمه به لهجه محلي قديمي قم به چشم مي خورد كه هنوز هم در ميان قمي ها متداول است واز سياق سخن به نظر ميرسد كه آن چند كلمه در متن عربي نيز وجود داشته باشد. كلمه «وز» بر وزن «رز» (وسيل هاي مربوط به تقسيم آب زراعي) كه تا همين اواخر نيز در همين معنا در زبان كشاورزان قمي تداول داشت و شايد هنوز هم مورد استفاده باشد. كلمه «گز» بر وزن «زر» (به معناي ذرع عربي كه تقريباً دو سانتي متر از متر بيشتر است كه هنوز همكم و بيش تداول دارد. كلماتي نظير «گمش» بر وزن «برش» (به معناي مقنّي) «زمين پيما به معني مسّاح (كسي كه مساحت زمين را تعيين مي كند)؛ «جوي بد» (به معناي ميراب) و «گنگ» بر وزن «برد» (به معناي تنپوشه يا وسيل هاي كه در زير زمين كار گذاشته مي شود تا آب در آن جريان پيدا كند) از ديگر كلماتي هستند كه در كتاب تاريخ قم به چشم مي خورد.

زبان و لهجه قم را مي توان در دو بخش بررسي نمود:

الف) بررسي كلمات معمول در محاوره.
ب) بررسي اصطلاحات،كنايات و ضرب المثل ها.


الف) بررسي پارهاي از كلمات معمول در محاوره
در اين نوشتار برخي از واژه هاي محاورهاي متداول در لهجه مردم قم را از نظر صرفي، دستوري و مفهومي بررسي مي كنيم. شمه اي از لغات و اصطلاحات پزشكي و كشاورزي نيز در همين بخش خواهد آمد:

1 - در لهجه قمي برخي از واژهها با «كاف» مؤكد ميشوند. مانند: دروغكي، يواشكي، اين جوركي كه به ترتيب ازواژه هاي دروغي، يواش و اين جوري اخذ شده است.

2 - دو كلمه كه داراي مفهوم واحدي هستند و دومي با واو عطف به اولي مربوط ميگردد. در اين صورت واو به ضمه تبديل ميشود و اين عطف را عطف توضيحي يا عطف تاكيدي مي توان ناميد. مانند: دست و پل، سنگ و ساغال، سرو پك، شل و ول و كج و كوله. در مواردي نيز حرف واو حذف مي شود مانند: گَل قاطي، شوخي باردي و گل گول.

3 - آوردن لفظ «اندري» در آخر كلمه به مفهوم تأكيد در بزرگي. مانند: كپندري (تپه بزرگ)، چالندري و چپندري كه ترتيب متخذ از واژه هاي كپه، چاله و چپ مي باشند.

4 - لفظ «كه» در ميان دو فصل از يك مقوله (بيشتر سوم شخص مفرد ماضي ماضي مطلق) در دو معني به كار مي رود.در جمله «رفت كه رفت» ممكن است مقصود گوينده اين باشد كه: به گون هاي رفت كه ديگر قصد برگشت ندارد و يا اين كه رفتن او اهميتي ندارد.

5 - لفظ «كه» در ميان اول شخص ماضي مطلق و اول شخص ماضي التزامي نيز داراي دو مفهوم است: در جمله «آمدم كه آمده باشم» مي تواند مقصود اين باشد: ديگر قصد رفتن ندارم يا اين كه مقصود ايستادگي در برابر حريف است.

6 - كلمه «معتي» در آخر واژه بر شغل و نژاد دلالت مي كند. فلان كس كاسب معتي يا ترك معتي است.

7 - لفظ «گل» (با فتحه گاف) داراي چند معني است: الف) بالا، مانند: گل درخت، ب) آويزان شدن، مانند گل ميخ وج) مخلوط، مانند گل قاطي.

8 - لفظ «هه» در پايان كلمه براي تحقير يا تعريف و يا شناساندن: مانند بالاهه، چشمههه و بچههه.

در لهجه قمي به اصطلاحاتي بر مي خوريم كه ريشه عربي دارد ولي در معناِِي متفاوت از اصل عربي خود به كار مي رود.مانند «فنا في اللّه شد» يعني ورشكسته شد؛ «حول ولا شد» يعني مضطرب و پريشان حال شد؛ «لامحاله» به معني فرصت را غنيمت شمردن؛ «في النّار» كه گاهي به جاي جهنم گرفته مي شود.

برخي از واژه هاي تركي نيز در اين زبان رايج است . مانند «پنا غيرم» به معناي مشورت و تبادل فكر كردن؛ «قاتمه» به معناي چند نخ پشمي كه با انگشتان بافته مي شود و معمولاً چند رنگ هستند كه به تركيب آنها «اليجه» گفته مي شود؛«قاتق» به دو معناي نان خورش و در مصرف نان خورش قناعت كردن به كار مي رود؛ (اين كلمه در لهجه مردم قم باكسره تا تلفظ مي شود) «قوز قشم» (واو در كلمه قوز تلفظ نم يشود) به معناي بسيار محكم و سفت. گويا اين واژه معناي مخصوص ديگري هم داشته باشد؛ «سقلمه» به معني گره كردن مشت - به نحوي كه انگشت شصت در زير انگشتانديگر قرار گيرد - براي محكم ضربه زدن به كسي.

برخي از واژه هاي قم براي آسان شدن تلفظ، مخفّف مي شوند. مانند مگ، بي، ميگي، يخده، چي چي، حمون،طيفون، غولوم و روُوْن كه به ترتيب متخذ از واژههاي مگر، بيا، ميگويي، يك خرده، چه چيز، حمام، طوفان، غلام وروان هستند.

در لهجه مردم قم نيز مانند همه زبان هاي ديگر واژه هايي وجود دارد كه از صداهاي طبيعي برگرفته شده اند. مانندشرشر (صداي ريخته شدن آب كم از ارتفاع كم؛ شار شار (صداي ريخته شدن آب زياد از ارتفاع زياد)، دامبي (صدايافتادن چيز سنگين از بلندي).

ي) پارهاي لغات و c در زبان و لهجه قمي
1. گل و گوشه (مربوط به گلو و گوش) = اُريون.

2. كپه = سالك.

3. بس يا وربس (بست) = قوابخ روده.

4. پس افتادن = سكته كردن.

5. درد دل كهنه = زخم معده يا روده اثناعشر.

6. دم دل يا رودل = امتلاء و پري معده.

7. بويه (واو همزه تلفظ ميشود) زدن يا ار زدن = استفراغ.

8. بوك = زگيل.

9. بختك = نيدلان، كابوس.

10. بيج (بر وزن هيچ) = به كسي گفته ميشود كه چشم او واسوخته است و پلكها را با سرعت به هم ميزند.

11. تب لازم = سل.

12. تيكه رو تيكه = تداخل در غذا.

13. دختر پسرو= خنثي، دو جنسي.

14. داغمه (با سكون غين و فتحه ميم) = صله روي زخم، نوعي تاول.

15. دشوه (با دال مضموم و سكون شين و فتح واو) = غده چركي در پيشاني و به ندرت در نقاط ديگر بدن.

16. شكم روه = اسهال، به هم خوردن مزاج.

17. آتشك (با الف كشيده و كسره تا و فتحه شين) = سوزاك، سفيليس.

18. گل چمكي (با فتح چ و ميم) = گل پنيرك، از گياهان طبي است.

19. گورمون (با ضمه گاف و سكون واو و ضمه ميم) = ورم دردناك در گردن و صورت.

20. مهو (با فتحه ميم و ها) = شيرين بيان، از گياهان طبي است.

21. دل پيچه، حالتي در معده يا روده ها كه گاهي احساس درد مي شود و گاهي ساكت مي گردد.

22. خيز چشم (با كسره خ) = ورم اطراف چشم

ك) لغات و اصطلاحات كشاورزي
1. رغش (با فتحه راء و عين) = محصول زود رس.

2. ورنكش (با فتحه واو و را كاف و سكون نون) = محصول دير رس.

3. آجو (با همزه كشيده و فتحه جيم) = زميني كه آب در همه جاي آن در يك سطح باشد.

4. پشكه (با كسره پ و سكون شين بر وزن حرفه) = سبدي بزرگ كه معمولاً از تركه انار بافته مي شود براي حمل ميوه هايي از قبيل انار.

5. پنبه چيله = هيزم بوته پنبه.

6. تفل و تغلو (با فتحه تا و غين) = نوعي بوته كه در بستن جلو آب رودخانه و برگرداندن آن به نهر براي آبياري باغ ها يازمين هاي زراعي يا براي برگردانيدن آب نهرهاي بزرگ از سمتي به سمتي ديگر به كار مي رود.

7. تايه زدن = تودهاي از علوفه براي خوراك گوسفند و الاغ در زمستان.

8. تاباري = تعادل نداشتن دو لنگه بار كه يكي سنگي ن تر باشد.

9. چون = چرخ خرمن كوبي كه به الاغ يا گاو مي بندند و دور خرمن ميگردانند.

10. دستغاله = داس كوچك براي چيدن سبزيجات.

11. چكنه (با فتحه چ و كاف و نون) = گوسفند غريبه اي كه داخل گوسفندان خودي شده باشد.

12. سوفالي (با ضمه سين) = بوته خشك گندم كه خوشه از آن جدا شده باشد.

13. سلخ (با كسره سين و سكون لام) = گودال بزرگي كه در مواقع كم آبي، آب در آن جمع مي شود و در شبانه روز يك بار يا دو بار آب آن را براي آبياري باغ و زمين باز مي كنند.

14. شترگلو = نهري زيرزميني كه مانند گردن شتر است، از يك سمت پايين مي رود و از سمت ديگر بالا مي آيد ومعمولاً براي آب هاي زراعي به كار مي رود.

15. شولات (با ضمه شين) = زميني باتلاق مانند كه به زحمت براي زراعت آماده مي شود.

16. غنش (با ضمه غين و كسره نون) = باران كم و نم نم.

17. خصيل يا قصيل = بوته نرسيده گندم يا جو كه براي گوسفندان چيده مي شود.

18. تج (با فتحه ت) = مرز ميان دو قسمت زمين زراعي كه در قم به هر قسمت «كرده» گفته مي شود.

19. قصر (با كسره قاف و صاد) = گوسفند و الاغ نازا.

20. كرچه (با ضمه كاف و سكون را) = آغاز جوانه زدن درخت.

21 .كوم (بر وزن موم) = حالتي است كه براي الاغ پيدا مي شود در هنگامي كه مي بيند الاغ ديگري مشغول جو خوردن است و او از خوردن جو محروم است.

22. كزل (با ضمه كاف و فتحه را) = گندم پاك نشده كه در ته خرمن مانده است.

23. گلباري (با فتحه گاف و سكون لام) = زميني كه شخم زده شد و هنوز هموار و صاف نشده است.

24. گندل (با ضمه گ و سكون نون و فتحه دال و لام آخر) = بوته پنبه كه هنوز پنبه آن بيرون نياورده شده باشد.

25. پوسوله = گندلي كه پنبه آن را بيرون آورده باشند.

26. ناغش (با كسره غين و بر وزن تابش) = موقعي كه كشاورز هنگام آبياري احساس كند كه آب نهر از آنچه بايد باشد قدري كم شده است مي گويد: نهر تاغش آورده است يا نهر تاغش دارد.

27. گواله (با ضمه گاف و فتحه لام) = جوال بزرگ براي حمل كاه.

28. و ياره (با كسره واو و فتحه را) = چيزي از چوب مانند ناودان، كه براي جريان يافتن آب، بر روي نهري ديگر قرارمي دهند.

29. وز (بر وزن گز) = وسيل هاي است قديمي براي تقسيم آب كشاورزي و...

30. ورزاب (بر وزن سرداب) = گاو نر قوي براي شخم زدن زمين.

31. هرنج (بر وزن مرنج) = قسمتي از نهر زراعي كه گودتر و پهن تر از قسمت هاي ديگر نهر است.

علي اصغر فقيهي

اضافه کردن نظر


اوقات شرعی


    
  اذان صبح
  طلوع خورشید
  اذان ظهر
  غروب خورشید
  اذان مغرب
اوقات به افق :    

 aparat.png - 5.56 کیلو بایتکانال رسمی آپارات

aparat.com/banaee_ir

telegram.png - 11.95 کیلو بایتکانال رسمی تلگرام

telegram.me/banaee_ir

instagram.png - 61.01 کیلو بایتصفحه رسمی اینستاگرام

instagram.com/banaee.ir

cloop.png - 91.16 کیلو بایتکانال رسمی کلوب

cloob.com/banaee.ir

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

DESIGNED BY ICTDREAM